![]() |
عکس: خبرگزاری فارس |
به: صدرا٬ حسین٬ پیمان و باز هم حسین؛ و البته به بهرنگ بابت همهی حرص و جوشهایی که از مطالب من درباره خاتمی خورده
الف. در بیشتر از ده سالی که مشغول کار روزنامهنگاری و یادداشتنویسی هستم و پیش از آن در دوران دانشجویی٬ تقریبا همواره از منتقدان سیدمحمد خاتمی بودهام. در این مدت دهها یادداشت در نقد خاتمی نوشتهام و تعداد بسیاری مرا یک "آنتی - خاتمی" میدانند. کم نبودهاند مصاحبههایی که پیش از شروع٬ به من گفتهاند که به دلیل نظراتام پیرامون خاتمی٬ از همان ابتدا روی من حساب کرده بودند. این مقدمهی کوتاه را نوشتم تا پیشینهای از سابقه قضیه به دست دهم.
الف. در بیشتر از ده سالی که مشغول کار روزنامهنگاری و یادداشتنویسی هستم و پیش از آن در دوران دانشجویی٬ تقریبا همواره از منتقدان سیدمحمد خاتمی بودهام. در این مدت دهها یادداشت در نقد خاتمی نوشتهام و تعداد بسیاری مرا یک "آنتی - خاتمی" میدانند. کم نبودهاند مصاحبههایی که پیش از شروع٬ به من گفتهاند که به دلیل نظراتام پیرامون خاتمی٬ از همان ابتدا روی من حساب کرده بودند. این مقدمهی کوتاه را نوشتم تا پیشینهای از سابقه قضیه به دست دهم.
آیا سیدمحمد خاتمی٬ محبوبترین رییسجمهوری اسلامی بوده؟ بدون شک٬ بله. آیا دوران ریاستجمهوری سیدمحمد خاتمی - فارغ از چند ماههیِ نخست پس از انقلاب - بهترین دوران برای اهالی فرهنگ به طور عام بوده؟ بدون شک٬ بله. آیا میتوان خدمات خاتمی را انکار کرد؟ بدون شک خیر. آیا خاتمی همچنان سیاستمدار محبوبی است؟ بدون شک بله.
در این سالها کم نبودهاند افرادی که از من پرسیدهاند چرا تا این حد به نقد خاتمی علاقهمندم٬ عدهای میگویند که مگر هیچ نقطه مثبتی در کارنامه خاتمی نیست که فقط نقدها را میگوییم٬ عدهای با تعجب میپرسند که چطور ممکن است من به خاتمی علاقهمند نباشم٬ فحش و توهین هم کم نبوده و نیست. همسویی با کیهان و سپاه و خامنهای٬ افراطی٬ تندرو٬ خارجنشین و ... کمترین حملاتی است که در این مدت انجام شده.
ب. چند روز پیش و به مناسبت تولد خاتمی٬ عکسی از او به همراه بیتی از یک شعر حافظ در فیسبوک گذاشتم. (اینجا) این عکس و متن کوتاه آن٬ باعث اعتراض تند بسیاری از دوستان شد. انتقادهایی که بعضا در کامنتها و بعضا در مسجهای خصوصی یا ایمیل مطرح شد٬ به برخی از آنهاپاسخ کوتاهی دادم و برخی دیگر را بدون پاسخ گذاشتم. دلیل آن هم٬چیزی نبود جز اینکه به نظرم رسید لازم است پاسخ به برخی انتقادها را در مطلبی مفصلتر مطرح کنم و طبیعتا نقطهنظرات خودم را بیشتر توضیح دهم.
احتمالا اولین جملهای که در این توضیح خواهم نوشت٬ شاید برای بسیاری غیرقابل باور باشد.واقعیت آن است که مدتهاست این جمله را٬حتی برای خودم و در خلوت خودم٬ هم تکرار نکردهام. اما واقعیت این است که با وجود همهی اتفاقاتی که در این سالها افتاده٬ با وجود همه انتقادها٬ با وجود همه ی چیزهایی که نوشتهام٬ "من خاتمی را دوست دارم". و اصلا مگر میشود کسی همسن و سال من باشد٬ دوم خرداد و آن همه شور و شوق را تجربه کرده باشد٬ آن روزهای خوب را زندگی کرده باشد و خاتمی را دوست نداشته باشد؟ البته که در آن دوران هم سانسور و زندان و شکنجه و قتل و ... بود٬ آن دوران هم همین جمهوریاسلامی سر کار بود٬ خاتمی هم برای لاجوردی پیام تسلیت فرستاد و ... ولی دقت کنید که با وجود همهیِ اینها٬ آن دوران در جمهوریاسلامی که من در خاطر دارم٬ بهترین دورانی بود که وجود داشته.
و اساسا همهیِ انتقاد من هم از همینجا شروع میشود: از همین نقطه که آن وضعیت و آن دوران٬ میتوانست بسیار و بسیار و بسیار بهتر باشد٬ممکن بود اتفاقات خیلی بهتری هم رخ دهد. و برای اینکه جلوی بدفهمی را بگیرم٬ عرض میکنم که منظورم نه براندازی و تغییر حکومت است٬ نه تغییر رهبر و نه مسایل اینچنینی (که البته هیچکدامشان از نظر من مشکلی ندارند). برای ما٬ معیار سخنان خود خاتمی بود: احترام به قانون٬ محدود شدن تمامی نهادها در چهارچوب قانون٬ برگزاری انتخابات مجلس هفتم براساس قانون و ... انتظار ما این بود که خاتمی"مجری و حافظ قانون اساسی" باشد٬ همانطور که خود گفته بود.انتظار داشتیم به عنوان رییسجمهور٬ در چهارچوب قانوناساسی٬ در مقابل نقض فاحش این قانون ایستادگی کند.
برای من هجدهم تیر٬ انتخابات مجلس هفتم٬ کودتای سپاه در فرودگاه امام٬ کوتاه آمدنهای مکرر مقابل جناح مقابل٬ سکوت مقابل نقض فاحش قانون اساسی در قوهقضاییه٬ تعطیلی فلهای نشریات٬ وعدههایی که هرگز عملی نشد و ... قابل فراموش شدن نیستند.
برای من هجدهم تیر٬ انتخابات مجلس هفتم٬ کودتای سپاه در فرودگاه امام٬ کوتاه آمدنهای مکرر مقابل جناح مقابل٬ سکوت مقابل نقض فاحش قانون اساسی در قوهقضاییه٬ تعطیلی فلهای نشریات٬ وعدههایی که هرگز عملی نشد و ... قابل فراموش شدن نیستند.
نقطهیِ کانونی همهیِ انتقادهای من - و به گمانم٬ بسیاری از منتقدان خاتمی - همینجاست. طبیعتا من هیچ نقد شخصی یا شخصیتی به خاتمی ندارم٬ چون اساسا او را از نزدیک نمیشناسم. کلا دو بار خاتمی را از نزدیک دیدهام: یکبار در کنگره حزب مشارکت در سال ۸۵ که دو - سه دقیقهای با او همکلام شدم و یک بار هم چند ماهی پیش از آن٬ در استان گیلان و در مجلسی به نسبت خصوصی و برای مدت زمان حدود نیم ساعت - شاید کمی بیشتر یا کمتر -.
پ. شاید عدهای هم بپرسند پس دلیل این همه نقد تند به خاتمی در چیست؟ چرا گاهی با تندترین زبان٬ او را خطاب قرار دادهام؟ دلیلی برای پنهان کردن این موضوع ندارم که بخشی نه چندان کوچکی از این قضیه٬ بر میگردد به بخشی از حامیان خاتمی. همانهایی که در پی قدیسازی از او هستند: به دنبال توجیه تمام کارهای او هستند٬ هیچ نقص و نقدی در/به خاتمی نمیبینند٬ روایتهای دروغین درباره رفتار و سلوک او با دیگران میسازند و ... این بتسازی - که هرچه هم از سوی برخی انکار شود٬ باز هم به نظر من اظهر من الشمس است - تبدیل به محرکی شده برای من - و باز هم بخشی از منتقدان خاتمی - که هر از گاهی با نوشتن نقدهای خود٬ به یاد دیگرانی هم آورند که همه از عشاق سنهچاک خاتمی نیستند.
شاید بگویید که این زیادهروی است و اساسا از رفتار حامیان٬ خاتمی را چه حاصل؟ واقعیت اما این است که بخش نه چندان کوچکی از همین حامیان٬ در دیدارهای خصوصیتر با خاتمی شرکت میکنند٬ بخش بزرگی از مطالب آنها٬ توسط خاتمی یا اطرافیانش خوانده میشود٬ و کم نبودهاند تصمیمگیریها یا مشورتهایی که براساس همین نوشتهها/نظرها به خاتمی داده شده. در این فضا٬ طبیعتا برای شکستن یکدستی جو٬ نیاز است که افرادی٬ خاتمی را هم مورد نقد قرار دهند.
ت. واقعیت آن است که من از خاتمی دلگیرم. ابایی ندارم که بگویم داستان من - و شاید نسل من - با خاتمی٬ همانند داستان لیلی و مجنون بود. ما به دنبال وعدههای لیلی خود روان بودیم٬ اما لیلی داستان ما٬ که "اول آنکس که خریدار شدش" ماها بودیم٬ و ماها بودیم که "باعث گرمی بازارش شدیم"٬ با ما می خورد و پیمانه شکست. شکستن این پیمانه و ریختن آن سبو٬ البته که واکنش به دنبال دارد. اما این واکنشها٬ واکنش نسبت به کسی است که دوستاش داشتیم و دوستاش داریم.
پسنوشت: با وجود همهی این چیزهایی که نوشتم٬ باید تاکید کنم و بنویسم - برای اینکه فراموش نکنم - که بعضی کامنتها پای عکسی که گذاشتهام و لحن آنها٬ از طرف افرادی که احساس میکردم دوستان من هستند٬ برایام باورنکردنی بود. این مساله را جدا نوشتم تا هر زمان که این پست را دیدم٬ به یاد بیاورم که بعضیها چقدر راحت میتوانند دوستی و رفاقت و ... را پای سیاست قربانی کنند. افرادی که طبیعتا در دوستیام با آنها تجدیدنظر خواهم کرد.
پسنوشت: با وجود همهی این چیزهایی که نوشتم٬ باید تاکید کنم و بنویسم - برای اینکه فراموش نکنم - که بعضی کامنتها پای عکسی که گذاشتهام و لحن آنها٬ از طرف افرادی که احساس میکردم دوستان من هستند٬ برایام باورنکردنی بود. این مساله را جدا نوشتم تا هر زمان که این پست را دیدم٬ به یاد بیاورم که بعضیها چقدر راحت میتوانند دوستی و رفاقت و ... را پای سیاست قربانی کنند. افرادی که طبیعتا در دوستیام با آنها تجدیدنظر خواهم کرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر