۱۳۹۴/۱۰/۱۰

تعطیلی روز آن‌لاین و تصمیم‌‌های کبری!

۱. از امروز به شکل رسمی - و تا اطلاع ثانوی - بیکار محسوب می‌شم. روز آن‌لاین بعد از بیشتر از ده سال فعالیت تعطیل شد. برای من که از اوایل - شماره‌های سوم (گفت‌وگو با ابراهیم یزدی، گفت‌وگو با مصطفی تاج‌زاده) - در این وب‌سایت مشغول بودم، سخت است. حس عجیب و ناشناخته‌ای. تعطیلی نه بابت توقیف بود، نه اختلاف با مدیرمسئول/ سرمایه‌گذار و نه تهدید و … بودجه نرسید و اولین روزنامه اینترنتی ایران - که در زمان خودش پیشرو محسوب می‌شد، اما چند سالی بود که در سراشیبی افتاده بود - تعطیل شد.
از این مدت کار با روز خاطرات خوبی هم دارم، مصاحبه‌های پیش از ۸۸، مصاحبه‌های بعد از ۸۸ با سیاسیون با اسم مستعار و از داخل ایران (مثل آخرین مصاحبه مرتضی الویری پیش از بازداشت). گفت‌وگو با افرادی نظیر عبدالواحد موسوی‌لاری، مسعود ده‌نمکی، محمدرضا خاتمی، سعید حجاریان و … بعد هم اعتراض‌های پس از انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۸۸ و خروج از کشور و داستان‌های بعدی و به عنوان حسن ختام هم گفت‌وگو با احمد شهید. (و یکی از دردناک‌ترین روزها: نوشتن گزارش درباره نامه عبدالله مومنی به آیت‌الله خامنه‌ای) درباره روز و تجربه این چند سال باید مفصل‌تر بنویسم و بنویسند.


فارغ از هر چیز، تجربه جالب و مفیدی بود، هم برای دست‌اندرکاران روز آن‌لاین و هم همکاران؛ به نظرم. تعطیلی روز البته ارتباطی به «قطع بودجه از طرف دولت هلند» نداشت، آن‌طور که مثلا حسین درخشان نوشته. روز اساسا هیچ‌گاه از «دولت هلند» بودجه‌ای دریافت نکرده بود. نهادهای مدنی و تحقیقاتی در راستای پروژه‌های خود، بودجه روز را هم تامین می‌کردند. به هر دلیلی نیز در نهایت تصمیم گرفتند تامین بودجه را ادامه ندهند.

۲. تعطیلی و فراغت از کار روزانه (بعد از چند سال؟ ده سال؟) عجیب و غریب است. البته که هنوز چند ساعتی بیشتر از این مساله نگذشته (و اگر بخواهم دقیق‌تر صحبت کنم، هنوز فرا نرسیده. در تمام این سال‌ها، روزهای پنج‌‌شنبه و جمعه تعطیل بودیم. احتمالا از شنبه این خلا را بیشتر احساس کنم)،‌ اما همین‌طور کارهای عقب‌مانده این چند سال در ذهن ام رژه‌ می‌رود و برنامه می‌ریزم: کتاب بیشتر بخوانم، روی چند پروژه معلق مانده که از قبل مانده، زبان فرانسه رو شروع کن، انگلیسی را تکمیل کنم و … به هیچ‌کدام می‌رسم؟


۳. تعطیلی روز و نداشتن جای ثابتی برای نوشتن،‌ احتمالا باعث شود که حضورم در وبلاگ و شبکه‌های اجتماعی بیشتر و پررنگ‌تر شود. این هم از آن قول‌هایی است که آدم هر چند وقت یک بار به خودش می‌دهد. اما حالا که سایت ده‌ساله نیست، کجا بهتر از وبلاگ برای نوشتن؟ آن هم وقتی می‌شود هیچ آداب و ترتیبی مجویی و هر چه می‌خواهد دل تنگ‌ات، بنویسی.

۱۳۹۴/۰۸/۲۷

Liberalism and Fundamentalism

"When today we hear a politician or an ideologist offering us a choice between liberal freedom and fundamentalist oppression, triumphantly asking (purely rhetorical) questions such as "Do you want women to be excluded from public life and deprived of their elementary rights? Do you want every critic or mocker of religion to be punishable by death?" what should make us suspicious is the very self-evidence of the answer - who would have wanted that? The problem is that such a simplistic liberal universalism long ago lost its innocence. This is why, for a true Leftist, the conflict between liberal permissiveness and fundamentalism is ultimately a false conflict - a  vicious cycle in which two opposed poles generate and presuppose each other. Here one should take an Hegelian step backwards , placing in question the very measure from which fundamentalism appears in all its horrors. Liberals have long ago lost their right to judge. What Horkheimer once said should also be applied to today's fundamentalism: those who do not want to talk (critically) about liberal democracy and its noble principles should also keep quiet about religious fundamentalism. And, even more pointedly, one should emphatically insist  that the conflict between the State of Israel and the Arabs is a false conflict: even if we all come to perish because of it, it is a conflict which only mystifies the true issues."

Slavoj Zizek | First as a tragedy, then as farce | Verso 2009 | pp. 75, 76

۱۳۹۴/۰۸/۰۳

درباره پاسخ روحانی به نامه رهبر جمهوری‌اسلامی

پس از نامه‌ای که آیت‌الله خامنه‌ای برای تایید برجام خطاب به حسن روحانی نوشت، رئیس دولت یازدهم نیز پاسخی برای رهبر جمهوری‌اسلامی نوشت. پاسخی که به نظر می‌رسد تحلیل محتوایی - حتی شتاب‌زده - آن نشان‌دهنده‌ی اختلاف‌هایی است که در نگاه - و به شکل طبیعی، تحلیل - دو مقام عالی‌رتبه جمهوری‌اسلامی به دنیا، روابط بین‌الملل و … دارد.
شاید کمی توضیح درباره نامه روحانی، بتواند منظور را روشن‌تر برساند.

[توضیح پس از انتشار متن]: توجه کنیم که قرار نیست این نامه‌ها، نشان‌دهنده دونوع نگاه کاملا متفاوت و بدون ارتباط با هم باشد. این تفاوت نگاه در واقع در چهارچوب کلیتی به نام جمهوری‌اسلامی - که مورد قبول طرفین است - رخ داده و نه بیشتر. اما همین تفاوت‌های - شاید به ظاهر کوچک - گاهی می‌تواند منجر به تغییرات زیاد در رفتارها شود.

۱. روحانی در همان ابتدای نامه و پس از تعارف‌های معمول، رهبر جمهوری‌اسلامی را وارد بازی و به او یادآوری می‌کند که در جریان مذاکرات بوده: "اصولی که در طول مذاکرات دشوار و افتخارآفرین، مورد تاکید حضرت‌عالی بود". او همچنین این توافق‌نامه و تایید آن را "آغازگر فصلی نوین در حرکت رو به تعالی جمهوری اسلامی ایران" توصیف می‌کند؛ همان متنی که از نظر آیت‌الله خامنه‌ای "دارای نقاط ابهام و ضعف‌های ساختاری" است.
او همچنین دستاوردهای توافق را برای آیت‌الله خامنه‌ای ردیف می‌کند و البته نقبی به گذشته می‌زند. دورانی که سعید جلیلی - نماینده رهبر جمهوری‌اسلامی در شورای عالی امنیت ملی - مسئولیت هدایت مذاکرات را به عهده داشت و فضایی "تنش‌آلود افزایش روزانه تهدید، تحریم و فشار" ایجاد کرده بود که در آن "تصور چنین دستاوردهایی «برای بسیاری» ناممکن بود".
[برای درک میزان ارادت رهبر جمهوری‌اسلامی به شعارهای انتخاباتی سعید جلیلی، این سخن آیت‌الله خامنه‌ای خطاب به جلیلی پس از انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۹۲ را فراموش نکنیم (نقل‌قول از احمد علم‌الهدی، امام جمعه مشهد و عضو مجلس خبرگان): این چهار میلیون رای نشان‌گر وجود یک جوهره در جامعه است]
روحانی در ادامه نامه خود نیز بار دیگر دستاوردهای برجام را برای آیت‌الله خامنه‌ای می‌شمارد و بر تز خود در روابط بین‌الملل - فارغ از درست یا نادرستی آن - یعنی "بازی برد - برد" تاکید دارد.

۲. بخشی از نامه روحانی در واقع پاسخی است به شرط‌هایی که آیت‌الله خامنه‌ای برای اجرای برجام تعیین کرده است. او از جمله تاکید دارد که برای نخستین بار در تاریخ سازمان ملل حقوق ایران نظیر حق "غنی‌سازی و رآکتور آب سنگین" پذیرفته شده.
همان‌طور که بر لغو تحریم‌ها نیز تاکید دارد: "تحریم‌های ظالمانه [...] رفع گردیدند [...] در تاریخ ۲۶ مهرماه ۱۳۹۴ یعنی روز تصویب، رئیس جمهور آمریکا و شورای وزیران اتحادیه اروپا به‌صورت کتبی و رسمی برچیده شدن تمامی تحریم‌های اقتصادی و مالی ظالمانه و غیرقانونی خود را در چارچوب تعهداتشان در برجام اعلام نموده و آن‌را به‌عنوان سند قانونی در روزنامه‌های رسمی خود منتشر کردند".
روحانی تاکید دارد که با اتکا به همین رفع تحریم‌هاست که می‌توان برای رشد "اقتصاد مقاومتی" - مفهومی که در سال‌های اخیر مورد علاقه آیت‌الله خامنه‌ای قرار گرفته - تلاش کرد، مساله‌ای که در نامه رهبر جمهوری‌اسلامی نیز به آن اشاره شد. (در حاشیه، نگاهی به پرونده سایت آیت‌الله خامنه‌ای درباره اقتصاد مقاومتی احتمالا برای خواننده علاقه‌مند مفید باشد)
رئیس دولت یازدهم اما نکته دیگری را هم مورد اشاره قرار می‌دهد و آن "سند چشم‌انداز بیست جمهوری‌اسلامی" است که اتفاقا توسط خود آیت‌الله خامنه‌ای ابلاغ شد.
فراموش نکنیم که یکی از انتقادهای گروه‌های مختلف سیاسی به محمود احمدی‌نژاد - رئیس‌جمهوری مورد علاقه رهبر ایران - بی‌اعتنایی او به سند چشم‌انداز و عقب ماندن حاکمیت از اهداف این سند بود.

۳. روحانی در نامه خود نوشت که دولت او گرچه "با رعایت ملاحظات و الزامات" رهبر جمهوری‌اسلامی، شورای عالی امنیت ملی و مجلس "نسبت به اجرای کامل و با حسن نیت برجام" اقدام خواهد کرد. اقدامی که به عقیده او "موجبات اقتدار روزافزون ایران اسلامی، تامین منافع مردم و رشد و شکوفایی و پیشرفت همه‌جانبه کشور بر مبنای اقتصاد مقاومتی" خواهد شد.
این‌جا احتمالا مهم‌ترین نکته افتراق میان رهبر و رئیس جمهوری اسلامی است. هر چه آیت‌الله خامنه‌ای نگاه بدبینانه‌ای نسبت به برجام، نتایج آن و کشورهای طرف قرارداد دارد - و این نگرانی را بارها به وضح چه در سخن‌رانی‌ها و چه در نامه اخیر عیان ساخته - روحانی نگاهی یک‌سر متفاوت به این قضیه دارد.
او همچنین در نامه خود بر یکی از تصمیم‌های آیت‌الله خامنه‌ای تاکید کرده. رهبر جمهوری‌اسلامی در نامه خود دستور تشکیل هیاتی برای بررسی انجام تعهدت طرف مقابل را داده که ترکیب و وظیفه آن را شورای عالی امنیت ملی تعیین خواهد کرد. (و این بدان معناست که مجلس شورای اسلامی، قادر به دخالت رسمی در آن نخواهد بود). اکنون روحانی نیز از این فرصت برای تثبیت موقعیت فرادستی خود مقابل مجلس نهایت استفاده را برده و تاکید می‌کند که برای بررسی "انجام تعهدات طرف مقابل"،  با "هوشیاری کامل رصد و تصمیم مقتضی برای واکنش متناسب در شورای عالی امنیت ملی اتخاذ خواهد شد".

وجود اختلاف در دیدگاه‌های این دو چهره عالی‌رتبه جمهوری‌اسلامی البته مساله جدیدی نیست. آیت‌الله خامنه‌ای تاکنون چندین بار به شکل مستقیم پاسخ برخی سخنان و انتقادهای روحانی را - بدون نام بردن از او - داده است. اما به نظر می‌رسد اختلاف‌نظر فعلی درباره برجام ونحوه عمل دولت درباره آن، می‌تواند تاثیرهایی فراتر از بحث هسته‌ای و دیپلماسی عمومی جمهوری‌اسلامی، حتی بر فضای داخلی سیاست کشور داشته باشد.

۱۳۹۴/۰۷/۲۹

ارزیابی شتاب‌زده نامه آیت‌الله خامنه‌ای به روحانی

وب‌سایت آیت‌الله خامنه‌ای ساعاتی پیش متن نامه او به حسن روحانی را منتشر کرد. چند نکته درباره این نامه:
۱. رهبر جمهوری‌اسلامی اشاره جالبی در نامه دارد که برجام پس از «بررسی‌های دقیق و مسئولانه در مجلس شورای اسلامی؛ کمیسیون ویژه و دیگر کمیسیون‌ها و نیز در شورای عالی امنیت ملی سرانجام از مجاری قانونی» عبور کرده و در حال حاضر «در انتظار اعلام نظر اینجانب است».
البته که سال‌هاست برای همه مشخص شده راهبر اصلی پرونده هسته‌ای ایران و سیاست‌های کلی اتخاذ شده در این سال‌ها شخص آیت‌الله خامنه‌ای است. همان‌طور که موافقت‌نامه‌ها و اقدام‌هایی که در این پرونده انجام گرفته، بلاشک تایید او را با خود داشته است - و در غیر این‌صورت امضا یا اجرایی نمی‌شدند -. در واقع این نامه،  اثبات سخنان چند روز پیش علی لاریجانی است که گفته بود: پرونده هسته‌ای، پرونده رهبری است.


۲. بند دوم نامه آیت‌الله خامنه‌ای، مساله‌ای را مورد تاکید قرار می‌دهد که در چند وقت اخیر در سخن‌رانی‌های رهبر ایران نیز به آن اشاره شده. او نوشته است که روحانی به واسطه سالیان طولانی فعالیت در سطوح رده‌بالای مدیریت در جمهوری‌اسلامی باید این مساله را دریافته باشد که «دولت ایالت امریکا در قضیه‌ی هسته‌ئی و نه در هیچ مسأله‌ی دیگری، در برابر ایران رویکردی جز خصومت و اخلال در پیش نگرفته است و در آینده هم بعید است جز این روش عمل کند».
تاکید بر نگرانی از نفوذ و دشمنی آمریکا با استفاده از برجام، از جمله موارد ثابت در چند سخن‌رانی آیت‌الله خامنه‌ای پس از گفت‌وگوهای وین است. او همچنین با اشاره به دو نامه‌ای که باراک اوباما برای او نوشته - در حالی که پیش از این گمانه‌زنی‌ها حکایت از رد و بدل شدن چهار نامه داشت - بخشی از مضمون یکی از نامه‌ها را هم فاش کرده است: این‌که آمریکا و دولت اوباما «قصد براندازی جمهوری اسلامی را» ندارد.

۳. علاوه بر بندهای قانون مصوب مجلس - طرح دوفوریتی اقدام متناسب و متقابل دولت جمهوری‌اسلامی ایران در اجرای برجام -، آیت‌الله خامنه‌ای اشاره‌ای به «ملاحظات ده‌گانه‌ی ذیل مصوبه‌ی شورای عالی امنیت ملی» داشته. او چه قانون مصوب مجلس و چه ملاحظات شورای عالی امنیت ملی - که تاکنون در رسانه‌ها اشاره‌ای به آن‌ها نشده - را «حاوی نکات مفید و مؤثر» دانسته که «باید رعایت شود»، گرچه خود نیز ۹ شرط دیگر را اضافه کرده.
مساله جالب‌ توجه دیگر آن است که براساس این نامه، شورای عالی امنیت ملی برجام را در تاریخ ۱۹ مردادماه تصویب کرده است، طرح مجلس شورای اسلامی درباره برجام ۲۱ مهرماه تصویب شد. فاصله‌ای دو ماهه در تصویب برجام در دو نهاد مختلف. آیا این فاصله زمانی، از جمله دلایلی بوده که باعث شده علی‌اصغر میرحجازی در جلسه مشترک با علی لاریجانی - رئیس مجلس نهم - و علی شمخانی - دبیر شورای عالی امنیت ملی - خواستار تسریع در تصویب برجام شود؟ (از گفت‌وگوی حمید رسایی با رجانیوز: [علی لاریجانی] در آخر اظهاراتش هم گفت که چند روز قبل آقای حجازی با من تماس گرفت و گفت که چرا مجلس زودتر تکلیف برجام را مشخص نمی کند)


۴. رهبر جمهوری‌اسلامی از «حفظ هوشیاری» در زمان گفت‌وگوها از سوی مسئولان جمهور‌ی‌اسلامی نسبت به «نیات خصمانه دولت آمریکا» تقدیر کرده که به عقیده او توانسته «در موارد متعدّدی از ورود زیان‌های سنگین جلوگیری کند»، اما احتمالا یکی از مهم‌ترین بخش‌های نامه پس از این جمله‌ها مورد اشاره قرار گرفته: «با این حال محصول مذاکرات که در قالب برجام شکل گرفته است دچار نقاط ابهام و ضعف‌های ساختاری و موارد متعددی است که در صورت فقدان مراقبت دقیق و لحظه به لحظه،‌ می‌تواند به خسارت‌های بزرگی برای حال و آینده‌ی کشور منتهی شود».
احتمالا همین نگرانی است که باعث شده آیت‌الله خامنه‌ای چند شرط جدید برای اجرای برجام در نظر بگیرد. از سویی این بخش از نامه و دیگر جمله‌هایی که این‌جا و آن‌جای متن وجود دارد، نشانه‌ آن است که حضور جمهوری‌اسلامی در این گفت‌وگوها گرچه - با احتمال قریب به یقین - با اجازه رهبر جمهوری‌اسلامی بوده، اما او از این مساله رضایت قلبی نداشته است.
در بند اول شرط‌هایی که آیت‌الله خامنه‌ای تعیین کرده نیز به صرحت ذکر شده: «پذیرش مذاکرات از سوی ایران اساساً با هدف لغو تحریم‌های ظالمانه اقتصادی و مالی صورت گرفته است».


۵. بخش عمده شرط‌های آیت‌الله خامنه‌ای البته مسایل جدیدی نیستند، بلکه بیان دیگر و - در مواردی - مفصل‌تر سخنانی است که او پیش از این نیز به عنوان «خط قرمز» در مسیر گفت‌وگوهای هسته‌ای به آن اشاره کرده بود. لغو تحریم‌ها، توسعه فنی و بحث ۱۹۰هزار سو، سرنوشت تاسیسات هسته‌ای و ... . نکته قابل توجه دیگر در بند بند این نامه نگرانی او از «نقض عهد» طرف مقابل است.
با این حال تاکید او بر «متوقف» شدن برجام در صورت «وضع هرگونه تحریم در هر سطح و به هر بهانه‌ای (از جمله بهانه‌های تکراری و خودساخته‌ی تروریسم و حقوق بشر) توسط هر یک از کشورهای طرف مذاکرات» نشان‌دهنده نگرانی‌های امنیتی اوست. همان مساله‌ای که بارها از سوی برخی تحلیل‌گران و مقام‌های حکومتی به عنوان «تضمین‌ امنیتی» مورد اشاره قرار گرفته. مساله مهم اما این است که مسئولان غربی چند باری تذکر داده‌اند که تحریم‌های حقوق‌بشری علیه ایران و مقام‌های حکومتی لغو نمی‌شود و حتی امکان وضع تحریم‌های جدید در این زمینه وجود دارد.
دولت روحانی احتمالا می‌تواند با استناد به همین بند از نامه در گفت‌وگوها از طرف مقابل امتیاز بگیرد. بسیار بعید است که دولت‌های غربی به بهانه حقوق‌بشر، دست به اقدام‌هایی بزنند که باعث لغو برجام شود. گرچه باید منتظر ماند و دید آیا این تهدید، واقعا شکل عملی پیدا خواهد کرد یا آن‌که دولت در پی یافتن راه‌حلی برای دور زدن آن خواهد بود.
از طرفی به نظر می‌رسد پذیرش دوره هشت ساله برجام و دوره ۱۵ ساله رسیدن به توانایی‌های فنی - از جمله رسیدن به ۱۹۰ هزار سو - از سوی مقامی که پیش از این گفته بود به نتیجه مذاکرات خوش‌بین نیست، احتمالا قدمی رو به جلو و حتی پیروزی برای دولت روحانی محسوب می‌شود. توجه باید کرد که بخش‌های مختلف این نامه در تضاد با سخنانی است که آیت‌الله خامنه‌ای در دو سال گذشته بیان کرده.

۶. نامه آیت‌الله خامنه‌ای به معنای اعلام رسمی پذیرش برجام از سوی جمهوری اسلامی است. گرچه می‌‌توان بندها و عبارت‌های مختلفی در این نامه یافت که دست منتقدان را برای مخالفت با دولت بازتر می‌کند - و با توجه به مواضع آیت‌الله خامنه‌ای، این مساله چندان عجیب و دور از انتظار هم نیست و حتی شاید برای تکمیل ژست آیت‌الله خامنه‌ای برابر این گفت‌وگوها هم (برای منتقدان) لازم بود -  اما در نهایت پذیرش برجام، به عنوان بزرگ‌ترین دستاورد دولت روحانی از سوی رهبر جمهوری‌اسلامی، در نهایت یک پیروزی برای دولت روحانی است.

۱۳۹۴/۰۳/۱۵

رنج


تنها رازی که واقعا سر به مهر است، راز رنج کشیدن است. رنج، راه آگاهی است٬، و موجودات زنده با رنج کشیدن به خودآگاهی دست می‌یابند. زیرا دست یافتن به آگاهی از خویش٬ و «منش» یافتن، همانا شناختن خویش است و خود را جدا از دیگران احساس کردن؛ و این احساس جدایی، با تکانی شدید همراه است و با کشیدن رنجی کمابیش گران، و پی بردن به محدودیت وجود خود، به دست می‌آید. آگاهی از خویش، همانا آگاهی از حدود و محدودیت‌های خویش است. من وقتی خودم را حس می‌کنم که حس کنم دیگران نیستم؛ شاختن و حس کردن حدود وجود به این معنی است که بدانیم وجود من تا کجاست و در چه نقطه‌ای کران‌مند است، یا به عبارت دیگر، از کجا به بعد دیگر من وجود ندارم.


و اگر کم یا بیش رنج نمی‌بردیم چگونه می‌دانستیم که وجود داریم؟ جز با رنج کشیدن، چگونه می‌توانیم در نفس خودمان تامل کنیم و آگاهی متامل به دست بیاوریم؟

درد جاودانگی | میگل د اونامونو | بهاالدین خرمشاهی | صص ۱۹۴ - ۱۹۳

۱۳۹۴/۰۳/۰۸

درباره معرکه و «معرکه‌گیران»

«ما نمی‌توانیم با هم در یک سازمان جای گیریم٬ ضمنا دشمن فوری یک‌دیگر هم نیستیم. البته اگر در جامعه کار به درگیری برسد - که روزی به ناچار خواهد رسید - آن‌گاه رودرروی هم می‌ایستیم».

۱. عبدالرضا تاجیک٬ روزنامه‌نگار و فعال ملی - مذهبی٬ متنی در صفحه فیس‌بوک خود نوشته و محمد نوری‌زاد٬ محمد ملکی و نسرین ستوده انتقاد کرده٬ فعالیت‌های آنان را «معرکه‌گیری» توصیف و موجب «تخریب» خانواده ستار بهشتی دانسته. به گفته تاجیک «رفتارهای نمایشی» این سه تن باعث «لوث شدن» موضوع حقوق‌بشر می‌شود. تاجیک به سایت سحام‌نیوز نیز تاخته: با عبارت «سایتی به نام سحام‌نیوز» استتوس خود را آغاز کرده و خبرنویس آن را متهم کرده که «بدیهیات اصول خبرنویسی در حوزه حقوق‌بشر» را نیز رعایت نکرده. در نهایت نیز پرسیده است: «آیا بهتر نیست به‌جای آنکه همواره انگشت اتهام به‌سوی نظام، نشانه رود، گاهی به نقد عملکرد این افراد و مبلغانشان نیز پرداخته شود»؟
تا این‌جا داستان جدیدی رخ نداده. عبدالرضا تاجیک پیش از این نیز بدون نام بردن٬‌ چند باری انتقادهای مشابه مطرح کرده بود (استتوس اول٬ استتوس دوم). او از «کوتاه قدهای سیاسی» انتقاد کرده بود که به دنبال «کوتاه شدن سقف آزادی در این روزگار و در نتیجه امکان تحرک» وارد صحنه شده‌اند و «کاسبکارانه، دلقکان سیاسی و معرکه‌گیران» در فضای ایران را با عنوان «کوشندگان جسور راه آزادی و حقوق بشر» معرفی می‌کنند تا به این وسیله «به نام و نانی» دست‌یابند. او اضافه کرده بود که شاید این کار خطری برای جامعه نداشته باشد٬ اما خطر آن‌جاست که این خصلت افراد با کیش شخصیت ادغام شده و «ماکت‌هایی از محمد تقی شهرام و مسعود رجوی را برایمان به‌نمایش بگذراند».
به فاصله یک روز بعد و در پاسخ به برخی انتقادها٬ تاجیک متن مفصل‌تری نوشت. او افراد موردنظر خود را چنین توصیف کرد: «عکس ادعایشان که خود را توانا نشان می‌دهند، حتی در اجرایی کردن نظرهایشان ناتوان هستند. آنان عموماً بر دوش دیگران سوار شده و تلاش می‌کنند تا خود را نشان دهند. همچنین خط ثابتی را دنبال نمی‌کنند. بنابراین در دوره‌ای که فعالان سیاسی شناخته شده و امتحان پس داده امکان فعالیت آزاد ندارند و دست و پایشان بسته است، برتلاششان برای دیده شدن می‌افزایند». [در رسم‌الخط دست نبرده‌ام] او همچنین برخی مشخصات این افراد را برشمرد.
پای استتوس اخیر رضا تاجیک اما بحث‌های مختلفی ایجاد شده. عده‌ای به حمایت از او برخاسته‌اند٬ برخی دیگر از او انتقاد کرده‌اد٬ برخی انذار داده‌اند که آبروی خود را نبرد٬ عده‌ای او را اطلاعاتی خوانده‌اند٬ برخی روزنامه‌نگار شجاع و جسور و … . آن‌چه اما بیش از هر چیزی مورد توجه است٬ انتقاد از تاجیک به دلیل لحن نوشته یا صفت‌هایی است که برای افراد دیگر استفاده کرده.

۲. من به شخصه در استتوس رضا تاجیک اشکالی نمی‌بینم (و این تفاوت دارد با این‌که مخالف/ موافق مضمون آن باشم). او عقیده دارد که برخی فعالان حقوق‌بشر یا فعالان سیاسی در ایران «معرکه‌گیر» هستند و کارهای‌شان باعث «لوث شدن حقوق‌بشر» می‌شود. انتقادی که تصور می‌کنم بخش عمده‌ی ماها هم داریم. اما هر کس به زبانی - و در مکان‌های خاصی - این مساله را بیان می‌کند. به نظرم نوشته رضا تاجیک توهین نیست٬ اما حتی اگر هم آن را مصداق «توهین» بدانیم٬ باز هم حق اوست. (این را به خصوص برای کسانی نوشتم که مانند من معتقدند «توهین کردن» هم بخشی از «آزادی بیان» است). اتفاقا تمام آنان که حامی آزادی بیان هستند٬ باید از حق صحبت کردن و سخن گفتن و اظهارنظر «همه» افراد٬ فارغ از محتوای سخنان‌شان٬ حمایت و تلاش کنند که تمام نظرها امکان مطرح شدن داشته باشد. فراموش نکنیم که شبکه‌های اجتماعی - و فیس‌بوک - فضای خوبی است برای تمرین همین موارد. در نتیجه حتی به منتقدان تاجیک هم ایرادی نمی‌بینم که او را نقد کنند٬ حتی به او توهین کنند و در نهایت نظر خود را بیان کنند. در واقع با فراگیر شدن فیس‌بوک - و دیگر شبکه‌های اجتماعی - اتفاقی افتاده که ما سال‌ها از آن محروم بودیم: افراد به نسبت آزادانه نظر خود را بیان می‌کنند و دیگران نیز در نقد یا تایید آن می‌کوشند.
در این میان اما یک ملاحظه وجود دارد. تلاش برای انتساب رضا تاجیک - یا هر شخص دیگری -  به وزارت اطلاعات٬ نهادهای امنیتی یا جمهوری‌اسلامی (نه در معنای حمایت از حکومت٬ در معنای «جیره‌خوار» بودن یا پیش بردن آگاهانه و بابرنامه‌ی منویات حاکمیت) از مصادیق تهمت است. همان‌طور که نمی‌توان منتقدان این نوشته را «جیره‌خواران آمریکا و اسراییل» یا «حامیان تحریم و حمله نظامی به ایران» دانست. تا زمانی که شواهد متقنی در این‌باره وجود نداشته باشد٬ به هیچ‌وجه نمی‌توان چنین سخنانی بر زبان آورد. چنین تهمت‌هایی فضا را غبارآلود و امکان گفت‌وگو را از بین می‌برند.

۳. وجه دیگر استتوس تاجیک اما وجه سیاسی آن است. در واقع نقد این نوشته از منظری٬ نقد یک تفکر است. دوگانه‌ای که مایل‌ام آن را زیر چنین اصطلاحی صورت‌بندی کنم: خوش‌بینی/ بدبینی به جمهوری‌اسلامی (و توضیح خواهم داد چرا).
این دوگانه از زمان اصلاحات به بعد٬ در بسیاری از کنش‌های فعالان سیاسی وجود داشته و هر بار در شکل جدیدی خود را بازتولید کرده است: زمانی مقابل اصلاح‌طلبی٬ براندازی (آن هم با مبارزه مسلحانه) به وجود آمد. بعدها تندروی و کندروی مقابل هم قرار گرفتند٬ در انتخابات ریاست‌جمهوری ۸۴ از اصلاح‌طلبی «پیشرو» و «سنتی» یاد شد٬ کمی بعدتر «تحول‌خواهی» مقابل «اصلاح‌طلبی» علم شد و … .
اختلاف میان این نیروها و مابه‌ازی بیرونی آن‌ها که پیش از سال ۸۸ بالا گرفته بود٬ پس از آغاز جنبش سبز عملا در حاشیه قرار گرفت. زهرا رهنورد/ فاطمه کروبی/ مهدی کروبی/ میرحسین موسوی چنان چتری٬ تمام این نیروها را زیر بال و پر خود گرفتند. با حصر آن‌ها و در پیش بودن دو انتخابات (مجلس نهم٬ ریاست‌جمهوری یازدهم) دور از ذهن نبود که این اختلاف‌ها بار دیگر شعله‌ور شوند - که شدند -. ابتدا حضور محمد خاتمی در انتخابات مجلس نهم شکاف‌هایی را ایجاد کرد٬ سپس بحث حضور/ عدم حضور در انتخابات ریاست‌جمهوری (که خود بازه‌های زمانی مختلفی را در بر می‌گرفت)٬ شکل حمایت از دولت روحانی و … . در این مدت اما اختلاف‌های قدیمی بار دیگر شعله‌ور شده است. یکی از دلایل آن هم این است که مجموعه حاکمیت فعلی جمهوری‌اسلامی دیگر آن شیطان مجسم پیشین نیست (آن‌گونه که در حد فاصل سال‌های ۸۸ تا ۹۰ از سوی این نیروها توصیف می‌شد).
بسیاری از نیروهای جوان‌تر نزدیک به اصلاح‌طلبان و تحول‌خواهان یا آنان‌که به هر شکلی دل در گروی جمهوری‌اسلامی دارند [و در این‌جا از یک تیپ صحبت می‌کنم٬ نه یک فرد] بیش از هر چیز به جمهوری‌اسلامی «خوش‌بین» هستند. آن‌ها به شکل سنتی با مسایلی نظیر هم‌جنس‌گرایی مشکل دارند٬ به سادگی نمی‌توانند با بهاییان سر یک میز بنشینند٬ به حقوق زنان در شکل تام و تمام آن اعتقاد آن‌چنانی ندارند و … اما «خوش‌بین» هستند: به این‌که حکومت اصلاحات را می‌پذیرد٬ به این‌که اوضاع سیاسی و حقوق‌بشری ایران از دوران حکومت پهلوی بهتر است و …  آنان معتقدند که در جمهوری‌اسلامی «یه روز خوب میاد» که اوضاع به سامان باشد. این اوضاع به سامان البته که شباهت آن‌چنانی با آن‌چه که برای مثال من نوعی می‌خواهم٬ ندارد. نوعی دموکراسی هدایت شده‌ی مسلمانان است. (شاید ترکیه نمونه‌ای باشد - نه دقیقا٬ اما با شباهت زیاد - برای آن‌چه که اینان می‌خواهند). در واقع این گروه معتقدند که جمهوری‌اسلامی هم‌چنان دارای مشروعیت مردمی است - و البته اهمیت آن‌چنانی ندارد که چگونه آن را به دست آورده -. نمونه‌ی این افراد را احتمالا همه‌مان در شبکه‌های اجتماعی دیده‌ایم: حامیان و تحسین‌کنندگان قاسم سلیمانی٬ مدافعان دخالت جمهوری‌اسلامی در سوریه و دیگر کشورهای منطقه به بهانه افزایش عمق استراتژیک (و البته منتقدان دخالت دیگر کشورها - نظیر آمریکا - در اختلاف‌های داخلی کشورها)٬ مدافعان حفظ خاک به هر شکل (حتی سرکوب)٬ تهدید دیدن اتنیک‌های ساکن ایران (کرد و بلوچ و ترک و عرب و ترکمن و …)٬ به شکل کلی مدافع اعدام در موارد خاص. برای این گروه البته می‌توان مشخصات دیگری نیز برشمرد.
شاید مثالی برای روشن شدن موضوع مورد مناقشه مفید باشد: قرائت این گروه از حوادث دهه اول انقلاب٬ مشابه قرائت جمهوری‌اسلامی است. در واقع آنان تاریخ دهه نخست جمهوری‌اسلامی را همان‌گونه خوانده و پذیرفته‌اند که جمهوری‌اسلامی تمایل دارد (البته درباره افراد و گروه‌های مخالف حکومت٬ نه درباره منتقدان یا «اپوزیسیون قانونی»).

۴. به نظرم با استتوس عبدالرضا تاجیک - و تمام متن‌های این‌گونه - نباید به شکل موردی و مصداقی برخورد کرد٬ همان‌طور که وارد شدن از منظر اخلاق و ادب عموما و احتمالا پاسخ‌گو نخواهد بود. چنین متن‌هایی٬ نشات گرفته از نوعی نگاه سیاسی است. نگاهی که هر اعتراض خارچ از چهارچوب٬ اعتراض نابه‌هنگام و هر نوضع وضعیت استخوان در گلو را رد می‌کند و هر بار به بهانه‌ای: زمانی به دلیل قرار گرفتن در برهه حساس کنونی٬ زمانی بابت نگرانی از وضعیت زندانی‌ها٬ زمانی به دلیل صادق نبودن مدافعان حقوق‌بشر و … هر بحث موردی و مصداقی با چنین تفکری اما به بیراهه رفتن و آب در هاون کوبیدن است: برای نقد این نگاه٬ باید نگاهی به ریشه‌ها کرد٬ آن‌ها را در معرض دید عموم قرار داد و سپس از تیزاب نقد گذراند.

پی‌نوشت:
- سه واکنش به نوشته رضا تاجیک از عمار ملکی٬ شاهد علوی و نیما قاسمی

۱۳۹۴/۰۳/۰۲

برای مهندس تیکی‌تاکا٬ حضرت ژاوی

چند روزی هست که فکر می‌کنم این مطلب را چطور شروع کنم٬ چطور ادامه بدهم و چطور تمام کنم. حالت‌های مختلف را بررسی کردم٬ دنبال عکس مناسب گشتم٬ آمارها را نگاه کردم. حتی به این فکر کردم که مطلب را با جمله‌ای معروف درباره فوتبال شروع کنم. مثلا از قول بیل شنکلی بنویسم که "فوتبال٬ مساله مرگ و زندگی نیست. بلکه مهم‌تر از این دو است". باید از عشق به بارسا گفت و از قول کانتونا نوشت که همسر و دین هم قابل تغییر است٬ اما تیم فوتبالی که هوادارش هستیم٬ خیر. بعد فکر کردم که همه این شروع‌ها چقدر کلیشه‌ای است.

بعد فکر کردم که احتمالا توصیف عادل فردوسی‌پور از فرشاد پیوس٬ این‌جا هم به کار بیاید. در یکی از برنامه‌های نود که فرشاد پیوس مهمان برنامه بود٬ فردوسی‌پور چنین پیوس را توصیف کرد - نقل به مضمون -: بازیکنی که نه قد بلندی داشت٬ نه سرعت چشم‌گیری و نه تکنیک خاصی اما همیشه آقای گل بود. به نظرم می‌شود مشابه همین توصیف را درباره ژاوی نوشت؛ بازیکنی که نه قد و قامت بلندی مثل زلاتان داشت٬ نه سرعت اعجاب‌آوری مشابه گرت بیل و نه تکنیک نابی مانند مسی یا رونالدینیو. در واقع شاهکار ژاوی همین‌جا بود: هر چه مسی و رونالدینیو و خیلی از بازیکن‌های بزرگ نشانه‌ای از این دارند که از سیاره‌یِ دیگری وارد زمین‌های فوتبال شده‌اند٬ استیل ژاوی سهل و ممتنع بود: ساده٬ یک انسان زمینی مانند خودمان٬ اما با کارآیی و عمل‌کردی فوق بازیکن‌های عادی. ژاوی یکی از شبیه‌ترین بازیکنان به انسان‌های عادی در میان همه ستاره‌های فوتبال بود و همین سادگی و عادی بودن٬ ویژگی اصلی نبوغ او بود. بازیکنی که به قول خودش در تمام لحظات زندگی "فضاهای خالی" را می‌دید تا پاسی ارسال کند. فراموش نکنیم همین نابغه٬‌ از بارسا شروع کرد و در بارسا ادامه داد. در تمام روزهای خوب و بد با تیم بود. چه در دوران مزخرفی که بارسا دوران حضیض را طی می‌کرد٬ چه در دوره افسانه‌ای پپ و چه پس از آن٬ وقتی به عنوان کاپیتان اول تیم٬ بخش عمده فصل را روی نیمکت نشست. اما نه تنها حاشیه‌ای برای تیم ایجاد نکرد٬ بلکه بنا به اخباری که اخیرا منتشر شده٬ یکی از اصلی‌ترین نقش‌ها  را در بهبود رابطه لیونل مسی و لوییس انریکه داشت.
ژاوی٬ شاید برای خیلی‌ها بازیکنی باشد مانند خیل عظیم بازیکنانی که آمده‌اند و رفته‌اند. برای طرفداران بارسا - و فکر می‌کنم برای تمام تیفوسی‌های فوتبال - ژاوی فراتر از یک بازیکن باشد. ژاوی٬ شبیه‌ترین بازیکن به هوادارانی بود که در تمام روزهای خوب و بد٬ در تمام فراز و نشیب‌ها کنار تیم بود. مهندس تیکی‌تاکا که بعید می‌دانم اگر نبود٬ سیستم پپ می‌توانست در این حد پیشرفت کند و دنیا را در اختیار خود بگیرد.
بارسا البته بدون ژاوی به حیات خود ادامه می‌دهد٬ زندگی هم بدون ژاوی ادامه دارد٬ اما برای ما طرفداران بارسا٬ بازیکنی که در دوران حضورش در لالیگا بیش از ۲۵ هزار پاس با دقت ۹۲ درصد داده٬ بازیکنی که در برد قاطع ۰ - ۵ مقابل رئال مادرید ۱۱۹ پاس به یاران خود داد (۱۱۴ پاس درست)٬ موفق شد همراه با بارسلونا هر ۶ جام ممکن در یک فصل را کسب کند (افتخاری که هیچ باشگاهی تاکنون موفق به کسب آن نشده) و…
دلم می‌خواست ممکن بود که تمام احساساتم برای ژاوی و میزان عشق و علاقه‌ام به این بازیکن را در کلمات بریزم و در این نوشته با دیگران تقسیم کنم. اما همین‌که شروع به نوشتن کردم٬ متوجه شدم که این کار٬ دقیقا مانند آن‌چه که ژاوی در زمین بازی انجام می‌داد٬ غیرممکن است. ژاوی٬ سهل و ممتنع است.

۱۳۹۴/۰۱/۰۹

نامه فرماندهان سپاه پاسداران به خاتمی در سال ۷۸

این روزها بسیار از 'خدمات' قاسم سلیمانی٬ فرمانده سپاه قدس٬ تجلیل می‌شود. تجلیل‌ها اما تنها مختص به حامیان جمهوری‌اسلامی نیست٬ بلکه کم نیستند تعداد افرادی که در زمینه‌های زیادی با جمهوری‌اسلامی زاویه دارند٬ اما از سلیمانی حمایت می‌کنند. بخش عمده‌ای از آن‌ها نیز سلیمانی را فردی می‌دانند که تنها به وظایف نظامی مشغول است و در سیاست دخالت نمی‌کند. 
البته که در این‌باره حرف بسیار است و باید مفصل‌تر به سلیمانی پرداخت٬ اما اول از همه مرور این سند تاریخی شاید جالب باشد. نامه‌ای که فرماندهان سپاه پاسداران در سال ۷۸ به خاتمی نوشتند و در آن رسما رییس‌جمهوری را به کودتا محکوم کردند. [رسم‌الخط نامه را تغییر نداده‌ام]


ریاست محترم جمهوری حضرت حجت‌الاسلام ‌والمسلمین جناب آقای سیدمحمد خاتمی
با عرض سلام و خسته نباشید به استحضار می‌رساند:
به‌دنبال حوادث اخیر به عنوان مجموعه‌ای از خدمتگزاران دوران دفاع مقدس ملت شریف ایران، وظیفهٔ خود دانستیم مطالبی را خدمت حضرت‌عالی دانشمند ارزشمند عرضه بداریم. امیدواریم با سعهٔ صدر و شعار ارزشمند توأم با سیره‌ای که تبلیغ می‌فرمایید (شنیدن هر سخن و ایده‌ ولو مخالف) به این موضوع که شاید درد هزاران زجرکشیدهٔ انقلاب باشد که امروزه به‌دور از هرگونه خط و خطوط با چشمی نگران، مسائل و حوادث انقلاب را می‌نگرند و سکوت، مسامحه و ساده‌انگاری مسئولین که از برکت خون هزاران شهید بر مسند نشسته‌اند، متحیر و متعجب‌اند.
جناب آقای خاتمی، قطعاً همهٔ ما حضرت‌عالی را انسانی وارسته، انقلابی، متدین و دارای ریشهٔ عمیق دینی در حوزه و دلسوز به انقلاب دانسته و می‌دانیم، اما نحوهٔ برخورد با حوادثی که همهٔ ما شاهد شادی و رقص دشمنان پیرامون آن هستیم و در اولویت قرار دادن پیگیری برخی اشتباهات و تخلفات و بزرگ کردن آن‌ها در مقابل عدم توجه و یا کوچک جلوه دادن برخی دیگر از همین نمونه قانون‌شکنی و هتک حرمت و فشار، باعث شده است جریان‌های معاند با انقلاب گستاختر و در مقابل آن، مدافعان انقلاب محافظه‌کارانه و با دلزدگی توأم با ناامیدی، هر روز تحقیر شده و به ثمرهٔ این همه خون نگریسته و انگشت خود را با تاسف و تاثر می‌گزند.
جناب آقای رئیس‌جمهور، حمله به کوی دانشگاه همان‌طوری که رهبر بزرگوار و مظلوم این انقلاب فرمودند امری ناپسند، زشت و بد بود و علی‌رغم این‌که سخت‌ترین و تند‌ترین برخورد‌ها با آن انجام پذیرفت اما همهٔ مردم به دلیل ناپسندی عمل انجام شده این برخورد‌ها را پذیرفته و بر آن صحه گذاردند، اما سؤال مهم و پرابهام این است که آیا فاجعه فقط همین بود؟
صرفاً همین موضوع قابل پیگیری و توجه و اعتراض و تحصن است که چند وزیر به خاطر آن استعفا دهند، شورای امنیت تشکیل جلسه بدهد و گروه تحقیق تشکیل گردد، اما آیا حرمت‌شکنی و توهین به مبانی این نظام، تاسف و پیگیری ندارد؟ آیا حریم ولایت فقیه کمتر از کوی دانشگاه است؟ آیا حریم امام، آن انسان کم‌نظیر، کمتر از جسارت به یک دانشجو است؟ آیا چند روز امنیت کشور را دچار اخلال کردن و به هر مؤمن و متدین حمله کردن و آتش زدن فاجعه نیست؟ آیا زیر سئوال بردن جمهوری اسلامی، این یادگار ده‌ها هزار شهید و شعار علیه آن دادن فاجعه نیست؟
جناب آقای خاتمی، چند شب پیش وقتی گفته شد عده‌ای با شعار علیه رهبر معظم انقلاب به سمت مجموعهٔ شهید مطهری در حرکت‌اند، بچه‌های کوچک ما در چشم ما نگریستند، انگار از ما سؤال می‌کردند غیرت شما کجا رفته است؟
جناب آقای رئیس‌جمهور، امروز وقتی چهرهٔ رهبر معظم انقلاب را دیدیم مرگ خودمان را از خداوند طلب کردیم چون که کتف‌هایمان بسته است و خار در چشم و استخوان در گلو باید ناظر پژمرده شدن نهالی باشیم که حاصل ۱۴ قرن سیلی و زجر شیعه و اسلام است.
جناب آقای خاتمی، شما خوب می‌دانید، در عین توانمندی به‌خاطر مصلحت‌اندیشی دوستان ناتوانیم. چه کسی است که نداند امروز منافقین و معاندین دسته دسته به نام دانشجو به صف این معرکه می‌پیوندند و خودی‌های کینه‌جو و منفعت‌طلب کوته‌نظر آتش‌بیار آن شده‌اند و برای تهییج آن، از هر سخن و نوشته‌ای دریغ نمی‌کنند؟
جناب آقای خاتمی، تا کی با اشک بنگریم و خون دل بخوریم و با هرج و مرج و توهین، تمرین دموکراسی کنیم و به قیمت از دست رفتن نظام صبر انقلابی داشته باشیم؟
جناب آقای رئیس‌جمهور، هزاران خانوادهٔ شهید و جانباز و رزمنده به شما رأی دادند که رأی آن‌ها مدال سینه شماست. آن‌ها از شما انتظار برخورد منصفانه با این مسائل را دارند و ما امروز رد پای دشمن را در این حوادث به خوبی می‌بینیم و قهقههٔ مستانه را می‌شنویم. امروز را دریابید که فردا خیلی دیر است و پشیمانی فردا غیرقابل جبران است.
سیدبزرگوار، به سخنرانی به ظاهر دوستان و خودی‌ها در جمع دانشجویان بنگرید، آیا همهٔ آن گفته‌ها تشویق و ترغیب به هرج و مرج و قانون‌شکنی نیست؟
آیا معنای سال امام (ره) همین بود؟ آیا به همین صورت می‌توان میراث گرانبهای او را حفظ کرد و آیا بی‌توجهی تعداد اندکی به نام حزب‌الله مجوزی است برای شکستن سر هر متدین و هتک حرمت آن؟
جناب آقای خاتمی، رسانه‌ها و رادیوهای دنیا را بنگرید، آیا صدای دف و دهل آن‌ها به گوش نمی‌رسد؟
جناب آقای رئیس‌جمهور، اگر امروز تصمیم انقلابی نگیرید و رسالت اسلامی و ملی خودتان را عمل نکنید، فردا آن‌قدر دیر و غیرقابل جبران است که قابل تصور نیست.
در پایان با کمال احترام و علاقه به حضرت‌عالی اعلام می‌داریم کاسهٔ صبرمان به پایان رسیده و تحمل بیش از آن را در صورت عدم رسیدگی، بر خود جایز نمی‌دانیم.

فرماندهان و خدمتگزاران ملت شریف ایران در دوران دفاع مقدس: غلامعلی رشید ـ عزیز جعفری ـ محمدباقر قالیباف ـ قاسم سلیمانی ـ جعفر اسدی ـ احمد کاظمی ـ محمد کوثری ـ اسدالله ناصح ـ محمد باقری ـ غلامرضا محرابی ـ عبدالحمید رئوفی‌نژاد ـ نورعلی شوشتری ـ دکترعلی احمدیان ـ احمد غلامپور ـ‌ یعقوب زهدی ـ نبی‌الله رودکی ـ علی فدوی ـ غلامرضا جلالی ـ امین شریعتی ـ‌ حسین همدانی ـ اسماعیل قاآنی ـ علی فضلی ـ‌ علی زاهدی ـ مرتضی قربانی.

۱۳۹۳/۱۲/۲۸

اقیانوس بر شانه

- روشن‌فکر یا تاریک‌فکر. این تنها راه چاره است.
- من اصلا چاره نمی‌خواهم. چاره کنم که چه بشود؟ که خوش‌بخت و راضی و دانا باشم؟ سوار بر زندگی؟ شاشیدم به این زندگی. می‌خواهم این زندگیِ گُه را با مرگ تدریجی، با یک خودویرانیِ بلاوقفه ذره ذره نابود کنم. دل‌ام می‌خواهد آن‌قدر بنوشم و بکشم که نباشم. نمی‌خواهم رها بشوم. من این رنجی را که مرتب آه از سینه‌ام می‌دهد بیرون، دوست دارم.
- مگر خودآزاری؟
- هستم لابد که این‌طور تیشه برداشته‌ام و افتاده‌ام به جان زندگیِ خودم. هستم لابد که این همه سال دور خودم می‌چرخم و دستم خالی است. همه‌چیز ارزانی آن‌ها که دارند. من لابد نمی‌توانم یا نمی‌خواهم راحت بشوم، خیالی آسوده داشته باشم، دلی خالی از اندوه داشته باشم، سری آسوده به بالین بگذارم. برای رهایی دانستن کافی نیست، اشراف و آگاهی بر علت‌ها کافی نیست. یک چیز دیگر لازم است داداشی.
- چی؟
- نمی‌دانم. انگار هیچ‌کس نمی‌داند و یا اگر می‌داند، تنها برای خودش اعتبار دارد و یا عیان نمی‌کند. اصلا مگر نسخه‌ی همگانی داریم؟

اقیانوس بر شانه | ناصر غیاثی | اچ‌-اند-اس | لینک خرید


پی‌نوشت: بنویسم که حواس‌ام باشد سال جدید قرار است متفاوت باشد.


۱۳۹۳/۱۲/۱۹

ارزیابی شتاب‌زده از انتخاب رییس جدید مجلس خبرگان

بعد از چند ماه بحث و رایزنی و گمانه‌زنی٬ امروز رییس جدید مجلس خبرگان - در فاصله‌ی یک سال به پایان دوره چهارم این مجلس - انتخاب شد و محمد یزدی٬ دبیر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم٬ به این سمت رسید. رقیب اصلی یزدی برای رسیدن به این پست اکبر هاشمی‌رفسنجانی بود که در دور اول این انتخابات ۲۵ و در دور دوم ۲۴ رای کسب کرد. نکته جالب این‌که رقابت هاشمی‌رفسنجانی و یزدی برای پست ریاست خبرگان مسبوق به سابقه بوده. اسفندماه سال ۸۷ این دو کاندیدای ریاست مجلس خبرگان شدند که در نهایت هاشمی رفسنجانی ۵۱ و یزدی ۲۶ رای کسب کردند.

منبع: تسنیم
شکست هاشمی رفسنجانی در این رقابت را می‌توان ادامه حذف او از لایه‌های فوقانی حاکمیت دانست. حذفی که با سخنان آیت‌الله خامنه‌ای در نمازجمعه ۲۹ خرداد سال ۸۸ آغاز شد: هاشمی‌رفسنجانی پس از ۳۱ سال تریبون نمازجمعه را از دست داد٬ دیدارهای‌اش با آیت‌الله خامنه‌ای - به گفته خودش - به ماهی یک بار تقلیل پیدا کرد٬ دو فرزندش بازداشت و راهی زندان شدند٬ با حضور مهدوی‌کنی مجبور به تحویل دادن پست ریاست مجلس خبرگان شد٬ برای انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۹۲ صلاحیت‌اش مورد تایید شورای نگهبان قرار نگرفت و در نهایت در رقابت برای رسیدن به پست ریاست مجلس خبرگان از محمد یزدی شکست خورد.

این شکست حاوی پیام‌ها و نشانه‌هایی برای هاشمی‌رفسنجانی٬ دولت روحانی و حامیان‌اش‌ و تحول‌خواهان ایرانی است.

۱. اختلاف آرای هاشمی‌رفسنجانی در یک فاصله پنج ساله قابل توجه است (او سال ۸۶ در رقابت با احمد جنتی ۴۱ رای - مقابل ۳۴ رای جنتی -  و سال ۸۷ نیز  ۵۱ رای - مقابل ۲۶ رای محمد یزدی - کسب کرد). با توجه به عدم تغییر ترکیب مجلس خبرگان - به جز چند مورد فوت اعضا - کاهش آرای او می‌تواند نشانه‌ای از بی‌اعتمادی به رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام از سوی منصوبان آیت‌الله خامنه‌ای باشد. (توجه کنید که بخش عمده اعضای مجلس خبرگان افرادی هستند که از سوی رهبر جمهوری‌اسلامی در پست‌های مختلف حضور دارند). البته که اختلاف میان آیت‌الله خامنه‌ای و هاشمی‌رفسنجانی مساله‌ای پنهانی و سری نبود٬ اما شاید گمان می‌رفت که بعد از پیروزی حسن روحانی در انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۹۲ - در حالی که هاشمی‌رفسنجانی حامی اصلی او بود - این روابط رو به بهبود رفته و جایگاه هاشمی ارتقا پیدا کرده باشد. مساله‌ای که به نظر می‌آید خلاف آن در انتخابات اخیر٬ اثبات شد.

۲. رای بالای محمد یزدی (۲۱ رای بیشتر نسبت به سال ۸۷) نشان از دست بالای اصول‌گرایان در مجلس خبرگان دارد. برخلاف پیش‌بینی‌ها آن‌ها موفق شدند در مجلس خبرگان ائتلافی کامل برای به زیر کشیدن هاشمی‌رفسنجانی ایجاد کنند (قرار بود در حاشیه اجلاس خبرگان جلسه مشترکی میان محمدتقی مصباح‌یزدی٬ محمدعلی موحدی‌کرمانی و محمد یزدی برگزار شود). در واقع آن‌ها بیش و پیش از توافق بر سر یک رییس مشخص٬ به دنبال آن بودند که مانع ریاست هاشمی‌رفسنجانی شوند و در رسیدن به این هدف نیز موفق بودند. گرچه آن‌ها هدف دومی را هم در نظر داشتند؛ این‌که رییس از میان آن‌ها انتخاب شود و نه فردی چون هاشمی‌شاهرودی.
با توجه به بحث‌هایی که پیش از این درباره امکان انتخاب رهبر بعدی جمهوری‌اسلامی توسط مجلس خبرگان آینده وجود داشت٬ می‌توان رای به یزدی را نشانه‌‌ای از تمایل سیاسی اعضای خبرگان دانست. باید توجه کرد که در انتخابات آینده مجلس خبرگان - اسفندماه سال ۹۴ - بعید است که تغییری اساسی در ترکیب اعضای این مجلس ایجاد شود - به خصوص با توجه به نظارت استصوابی شورای نگهبان بر این انتخابات -. از این جهت می‌توان گفت که انتخاب محمد یزدی مقابل هاشمی‌رفسنجانی٬ می‌تواند نشانه‌ای باشد از نوع نگاه سیاسی اعضای خبرگان و با توجه به این ترکیب آرا٬ می‌توان تحلیل دقیق‌تری از امکان انتخاب رهبر آینده جمهوری‌اسلامی توسط این مجلس داشت.

۳. از جمله موارد مهم این انتخابات٬ حضور هاشمی‌شاهرودی و سپس انصراف او از رقابت است. هنوز مشخص نیست دلیل انصراف هاشمی‌شاهرودی چه بوده و یا او به نفع چه کسی از رقابت کناره‌گیری کرده (عباس کعبی٬ عضو مجلس خبرگان٬ گفته است که هاشمی‌شاهرودی به نفع هاشمی‌رفسنجانی انصراف نداد). برای کناره‌گیری هاشمی‌شاهرودی می‌توان چند دلیل ذکر کرد: نخست شایعاتی که از سال‌ها قبل درباره امکان انتخاب او به عنوان رهبر آینده وجود داشته. از زمان ریاست هاشمی‌شاهرودی بر قوه‌قضاییه این بحث که او نایب‌ رهبر جمهوری‌اسلامی است٬ مطرح بود. پس از اتمام دوره ریاست بر قوه‌قضاییه٬ هاشمی‌شاهرودی به شکل رسمی تبدیل به یکی از مراجع‌تقلید شد. هم‌زمان در دوران ریاست‌جمهوری محمود احمدی‌نژاد٬ به سمت رییس هیات عالی حل اختلاف و تنظیم روابط قوای سه‌گانه - از سوی آیت‌الله خامنه‌ای - منصوب شد. هاشمی‌شاهرودی پس از مرگ آیت‌الله مهدوی‌کنی نیز مدیریت جلسات هیات‌رییسه خبرگان را عهده‌دار شد. گرچه در سال‌های اخیر چنین احتمالی کم‌رنگ‌تر شده و نام‌های جدیدی - چون صادق لاریجانی - مطرح شده‌اند.
مساله‌ی دوم پیش‌بینی او از نتایج انتخابات و یا اطلاع‌اش از رایزنی‌های پشت پرده است. مساله‌ای که می‌تواند باعث شده باشد هاشمی‌شاهرودی حاضر به رقابت با دیگر کاندیداها نشود.
مساله‌‌ی سوم اخباری است که درباره ارتباط هاشمی‌شاهرودی با برخی از نزدیکان محمود احمدی‌نژاد و 'جریان انحرافی' وجود دارد. او یک سال پس از آزادی محمدشریف ملک‌زاده - از نزدیکان اسفندیار رحیم‌مشایی - او را به سمت مشاور اجرايی خود در بنياد فقه و معارف اهل بيت منصوب کرد. انتصابی که با انتقاد اصول‌گرایان - از جمله روزنامه کیهان - و صادق لاریجانی٬ رییس قوه‌قضاییه٬ روبه‌رو شده بود.
هفته‌نامه 'صدا' نیز در آخرین شماره خود خبر از رسیدگی به پرونده فساد مالی 'یکی از مقامات عالی‌رتبه قوای سه گانه در دوره احمدی‌نژاد' داد که ' ۱۵ میلیارد تومان… اختیار این شخص جهت مصارف فرهنگی درعتبات عالیات' قرار گرفته بود٬ اما تاکنون تنها 'حدود ۴۰۰ میلیون تومان اسناد مصرف این مبلغ از سوی این شخص ارائه شده است'. برخی رسانه‌ها نوشته بودند که این شخص٬ کسی نیست جز هاشمی‌شاهرودی که از سوی نهادهای نظارتی در مظان اتهام قرار گرفته است. مساله‌ای که در صورت صحت٬ می‌تواند دلیل محکمی برای انصراف او از کاندیداتوری برای ریاست خبرگان باشد. (آیا می‌توان گفت که معامله‌ای در این میان رخ داده؟)


۴. کاندیداتوری هاشمی‌رفسنجانی برای ریاست خبرگان و شکست او٬ اما دست‌آوردهای مهمی هم برای حامیان دولت روحانی٬ اصلاح‌طلبان و نیروهای تحول‌خواه داشت. یکی از مهم‌ترین آن‌ها را می‌توان نگاه واقع‌بینانه به تحولات در سطوح فوقانی قدرت دانست. گرچه شاید آیت‌الله خامنه‌ای تاکنون - به هر دلیلی - و با وجود مخالفت اصول‌گرایان٬ اجازه مذاکره درباره برنامه هسته‌ای جمهوری‌اسلامی را به دولت روحانی داده٬ اما اتفاق‌های امروز نشان داد که رهبر ایران و حامیان او برای عرصه سیاسی٬‌نقشه‌هایی دارند که به همین راحتی از آن‌ها دست نخواهند کشید. ضمن آن‌که با وجود پیروزی معنادار روحانی در انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۹۲ اعتقادی به تغییر کلی در سیاست‌های اتخاذشده ندارند. در واقع آیت‌الله خامنه‌ای و طیف حامیان او٬ با وجود شکست در انتخابات ریاست‌جمهوری٬ تمایلی به دست کشیدن از سیاست‌های خود ندارند.
مساله‌ی مهم دیگر طیف‌بندی نیروهای حاضر در مجلس خبرگان و توان گروه‌های مختلف برای رایزنی و کسب رای است. هاشمی‌رفسنجانی به عنوان بزرگ‌ترین حامی حسن روحانی وارد انتخابات ریاست خبرگان شد و شکست او را می‌توان در واقع نشان‌دهنده‌ی در اقلیت بودن طیف حامی حسن روحانی در این مجلس دانست.
نکته دیگری که درباره این انتخابات باید به آن اشاره شود٬‌نبود نیروهایی است که قادر باشند آرای سرگردان را جذب کنند. بالا بودن آٰرای منفی  هاشمی‌رفسنجانی - که مساله جدیدی نیست - بار دیگر در این انتخابات خود را نشان داد. اما طیف نیروهای نزدیک به هاشمی‌رفسنجانی - روحانی در مجلس خبرگان هیچ چهره دیگری را نداشتند/ ندارند که وارد این رقابت کنند. هیچ‌کدام از حامیان آن‌ها در شرایطی نیستند که بتوانند آرای لازم را در مجلس خبرگان برای در اختیار گرفتن پست ریاست کسب کنند.

۵. در نهایت می‌توان گفت که شکست امروز هاشمی‌رفسنجانی٬ نشانه‌ای دیگر از اراده نظام سیاسی برای حذف او است. گرچه هنوز نمی‌توان هاشمی‌رفسنجانی را فردی حذف شده یا بدون قدرت در ساختار حقیقی قدرت در ایران دانست٬ اما توان او - چه در چانه‌زنی٬ چه در بازی‌های پشت پرده - به شدت تضعیف شده. تحول‌خواهانی که پس از اعتراض‌های سال ۸۸ و اتفاق‌هایی که به دنبال آن رخ داد٬ حضور هاشمی‌رفسنجانی در مجمع تشخیص مصلحت نظام را وزنه‌ای برای خود تصور می‌کردند٬ به نظر می‌رسد اکنون مجبور به تجدیدنظر در چنین عقیده‌ای هستند. هاشمی رفسنجانی مدت‌هاست که توان تاثیرگذاری جدی بر عرصه سیاسی ایران را از دست داده است.

۱۳۹۳/۱۲/۱۶

برای خاطر وبلاگ*

۱. از روز اولی که دعوت دو عزیز و السابقون وبلاگ‌نویس - ایمایان و بعد مجمع دیوانگان - را دیدم٬ با خودم فکر کردم که چه بنویسم. [اضافه شد] حتی قبل‌ترش هم٬ وقتی برای اولین بار پست رضا شکراللهی گرامی را در خوابگرد دیدم٬ چند بار وسوسه شدم که بنویسم٬ اما فکر کردم که نوشته‌ی من احتمالا صرفا تاریخ ناکامیِ وبلاگی است و نه بیشتر! من مدت‌هاست که دیگر 'وبلاگ‌نویس' محسوب نمی‌شوم - و چقدر دلم می‌خواست که می‌شد باشم -. دلیلی هم جز تنبلی خودم ندارد٬ باقی همه بهانه است. همین الان ده‌ها یادداشت نیمه‌کاره دارم که برای وبلاگم نوشته‌ام٬ اما هیچ‌وقت تکمیل نشد - و احتمالا نمی‌شود -. از یادداشت‌هایی که قصد نوشتن‌شان بوده می‌گذرم. به همین دلیل دیگر عطای این‌که به خودم قول دهم از این به بعد وبلاگ‌نویسی را به شکل جدی دنبال می‌کنم را به لقای‌اش - حتی لقای‌ام! - سپرده‌ام.
با این حال هنوز - و با افتخار - می‌توانم بگویم که وبلاگ‌‌خوان حرفه‌ای هستم. سال‌هاست - دقیقا از سال‌‌های ۸۱ و ۸۲ - وبلاگ‌خوانی بخش ثابت وب‌گردی‌های من بوده. چه در ایران  و چه بعدها در عراق و اکنون در فرانسه٬ خواندن وبلاگ‌ها٬ بخش ثابت زندگی من بوده. این هم فقط به وبلاگ‌های هنوز فعال (دروغ چرا٬ به انگیزه و پشتکار کسانی که هم‌چنان وبلاگ می‌نویسند٬ حسودی می‌کنم) محدود نمی‌شود. از سرگرمی‌های همیشگی‌ام مطالعه وبلاگ‌‌هایی است که تعطیل شده‌اند و کرکره‌شان پایین آمده. (از طریق این سایت)

۲. چون وبلاگ‌نویس منظم و فعالی نبوده‌ام٬ نکته خاص یا خیلی دندان‌گیری شاید نداشته باشم. وبلاگ‌نویسی من از سال ۸۱ شروع شد٬ در پرشین‌بلاگ. وبلاگ بی‌نام و نشانی که جز یکی - دو نفر٬ کسی نمی‌دانست متعلق به من است: نوشته‌های عصبانی جوانی عصبانی که بعد از ورود به دانشگاه٬ از خودش عصبانی بود. تا دو - سه سال پیش هم این وبلاگ وجود داشت٬ اما حذف‌اش کردم. دلیلش را هنوز خودم هم نمی‌دانم! آرشیوی هم نماند برای‌ام. خیلی زود اما وبلاگ‌ خودم را زدم٬ با اسمی عجیب "تراژدی انقلاب ایران". (جا دارد این سوال را از خودم بپرسم که «جوانان٬ چرا؟»). آن سال‌ها٬ سال‌های کلیشه بود: جوان٬ دانشجو٬ فعالیت و … بعدها به بلاگفا کوچ کردم و اسم وبلاگ‌ام هم تغییر پیدا کرد: 'مرثیه‌های خاک'. بلاگفا گرچه با امکاناتی که داشت٬ سکوی پرتابی برای خیلی از وبلاگ‌نویسان بود٬ اما در عین حال آن‌ها را وارد مسیری کرد که ناخودآگاه و ناخواسته - شاید هم خودآگاه و خودخواسته - بعد از چند سال٬ بسیاری از وبلاگ‌نویسی دست شستند. اتفاق‌ها سال ۸۸ و حذف وبلاگ‌ها و از دست رفتن آرشیوهای چند ساله٬ بلایی بود که - حداقل در من - انگیزه‌ها را کُشت. (تا وقتی در ایران بودم٬ از بلاگر هیچ‌وقت خیلی خوشم نمی‌آمد و نمی‌دانم چرا). یک روز صبح از خواب بیدار شدم ودیدم نوشته‌های چند سال‌ام٬ بر باد رفته. اتفاقی که در بلاگفا سه بار تکرار شد. یک بار هم خودم کل اکانت‌ام در گوگل - جی‌میل و وبلاگ و … - را حذف کردم تا همه آرشیوها از دست برود. این وسط فشارها هم بود. بابت یکی از همین نوشته‌ها کوتاه وبلاگی٬ یک سال حکم زندان برای‌ام صادر شد. بعدتر هم که شبکه‌های اجتماعی در بحبوحه اتفاق‌های سال ۸۸ جای وبلاگ‌ها را گرفتند.
بعد از ۸۸ در دوره کوتاهی در وبلاگ‌نویسی فعال‌تر بودم. به خصوص دوره‌ای که در خدمت برخی از دوستان در 'حلقه وبلاگی گفت‌وگو' فعال بودیم - و چه تجربه خوبی بود - اما آن هم دولت مستعجلی بود که دیری نپایید.

۳. با وبلاگ‌نویسی چند مشکل داشتم و دارم هم‌چنان: نمی‌توانم آدرس مناسب برای وبلاگ‌ام پیدا کنم (و چقدر به مریم مهتدی بابت آدرس وبلاگ‌اش حسودی می‌کنم)٬ نمی‌توانم خودم را راضی کنم که دات.کام شوم (و نمی‌دانم چرا)٬ نمی‌توانم و نمی‌توانم و نمی‌توانم. فهرست نتوانستن‌ها حسابی بلند است. بپذیرید!

۴. از لحظه‌ای که شروع به نوشتن کردم٬ این وسوسه وجود دارد و چند باری کیبود و انگشت‌ها در اتحادی نانوشته٬ سعی کردند این عبارت را تایپ کنند که 'حتما باید باز هم وبلاگ بنویسم'. تا الان در برابر وسوسه نوشتن این جمله مقاومت کرده‌ام٬ اما معلوم نیست این مقاومت تا کِی ادامه داشته باشد.

۵. برای من - و احتمالا همه - وبلاگ‌نویسی با حضور در شبکه‌های اجتماعی تفاوت دارد. شاید مثالی قضیه را روشن‌تر کند. شبکه‌های اجتماعی برای من مانند روزنامه‌ها هستند٬ هر روز آن‌ها را مطالعه می‌کنم. وبلاگ‌ها اما بیشتر - برای من - شبیه نشریات جدی‌تر - تئوریک هستند: اگر فیس بوک و توییتر٬ شرق و اعتماد باشند٬ وبلاگ‌ها برای من کیان و آدینه و ایران فردا و مدرسه و مهرنامه و تجربه هستند. اولی را دوست دارم٬ اما دومی چیز دیگری است!

۶. لیستی که می‌خواهم دعوت کنم - و امیدوارم این اساتید ببینید و دعوت‌ام را بپذیرند - به ارتباط‌های من یا سابقه دوستی ‌مان ارتباطی ندارد. بعضی‌هاشان دیگر نمی‌نویسند٬ بعضی هنوز فعال هستند و بعضی حتی وبلاگ‌ها را هم تعطیل کرده‌اند.
با این حال می‌خواهم از لیلی نیکونظر دعوت کنم برای نوشتن که هنوز طعم خواندن پست‌های لولیان‌اش هنوز زیر زبان‌ام است٬ از مخلوق که به دقت نظر پست‌های‌اش غبطه می‌خورم به همچنین. صادق جم (بلاگ‌نوشت)٬ آیدا احدیانی (پیاده‌رو) و آرش سیگارچی (پنجره التهاب) دیگر کسانی هستند که منتظرم نوشته‌های‌شان در این‌باره را بخوانم.

* عنوان یادداشت را از نام وبلاگ 'برای خاطر کتاب‌ها' برداشته‌ام