می نگارد انگار نگارستان
اِجعَل آتش
در نیستان
مِجمَری نه ، مِجمرستان
اِحتسبنا
من نیستان
اِجعل آتش
در نیستان
در بند خود همچنان
بودم که من
آتش بزن
اَحِس الحار
آتش بزن
باطل بوَد
دعوی من
معنیَش نیست
آتش بزن
دردم رسد
افروزدش
بی دردیم
آتش زَنَد
اَشعِل بَلَد
همچون مَنَش
آتش زند
این نیستان
مِجمَر کند
آتش زنَد
اشکی فتَد
سَرِق امان
جای جای جان
اِشتَعِلنا
بوسه بزن
لب را به جان
وَصِلهما
آتش بدان
مِجمَرستان
اِجعَل
مرا در نیستان
پینوشت: نمیدانم این شعر از کیست. جایی خواندمش و اینجا کاملاش را پیدا کردم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر