۱۳۹۲/۰۵/۰۵

ایران٬ رضاشاه و ژیژک

در باب بسیاری از شخصیت‌های تاریخی٬ نمی‌توان با قاطعیت سخن گفت و یا پیرامون عملکرد آنان قضاوت کرد. دلایل بسیاری برای این مساله می‌‌توان برشمرد٬ از جمله کمبود منابع٬ در دسترس نبودن منابع شخصی و در مواردی عدم حضور و وجود افرادی که بتوانند درباره‌ی چنین شخصیتی نظر بدهند. در پاره‌ای موارد٬ دیکتاتوری فرد موردنظر٬ از جمله دلایل این مساله است. 
رضا شاه٬ از جمله‌ی افرادی است که قضاوت‌ها پیرامون وی٬ همواره دوگانه بوده است. اگر در دوره‌ای تنها سلطنت طلبان بودند که به تمجید از رضاشاه می‌پرداختند٬ موج تمجید و تقدیر از وی٬ اکنون به برخی دموکراسی‌خواهان نیز رسیده است. این موج٬ به خصوص با پخش مستندی از شبکه "من و تو"٬ فراگیرتر شده است.  (می‌توانید از این‌جا ببینید و دانلود کنید)
شکی نیست که رضاشاه نه آن چهره‌ی تماما سیاهی است که از سوی جمهوری‌اسلامی ترسیم شده و نه فرشته‌‌ای است که توسط برخی سلطنت‌طلبان توصیف می‌شود. البته که شکی نیست رضاشاه٬‌ قدم‌های موثری در راه آبادانی ایران برداشته است. نکته‌ی مهم اما این است که سبک توسعه‌ای که توسط رضاشاه در پیش گرفته شده بود٬ نوعی توسعه‌ی آمرانه بود که در موارد مختلف٬ آسیب‌های زیادی هم به کشور زد و فراموش نکنیم که دیکتاتوری رضاشاه٬ از جمله حکومت‌هایی بود که دستاوردهای سیاسی مشروطیت را تا حد بسیار زیادی از میان برد. بازداشت‌ها٬ قتل‌های سیاسی٬ از میان برداشتن مخالفان با کشتن آن‌ها و ... همه از جمله مواردی است که در همین دوران رخ داده است. 
اما نکته‌ای که نباید فراموش کرد٬ این است که این روزها دیگر باید برخی تصورات قدیمی را فراموش کنیم و یا آن‌ها را با حملاتی جدید جایگزین کنیم. در عصر جدید٬ دیگر این فاتحان نیستند که تاریخ را می‌نویسند٬ بلکه رسانه‌ها این کار را انجام می‌دهند و کسی فاتح است که رسانه‌ی قوی‌تر و مقبول‌تری در اختیار داشته باشد. 
درباره دیکتاتوری رضاشاه و دفاعیاتی که از وی می‌شود٬ البته بسیار می‌توان نوشت و سخن گفت. اما به نظرم اسلاوی ژیژک٬ این مساله را به خوبی باز کرده است. 
جملات زیر از این منبع نقل شده است:

Slavoj zizek, The Fragile Absolute: Or Why Is The Christian Legacy Worth Fighting For
Verso, published 2008



Let us specify this crucial point by reference to a well-known tasteless defence of Hitler: “True, Hitler did some horrible things, like trying to rid Germany of jews, but we should not forget that he nonetheless did some good things, like building highways and making the trains run on time!”
The whole point of this defence, of course, is that although it formally denounces anti-Semetic violence, it is covertly anti-Semetic: the very gesture of comparing the anti-Semetic horrors to building highways, and putting them together in a statement whose structure is that of “Yes, I know, but nonetheless…”, makes it clear that praising Hitler’s construction of highways is a displaced way of praising his anti-Semetic measures. The proof is that the critique of Hitler which turns around the terms of the first one (popular in some extremely conservative ecological circles) is no less acceptable, but implies an even stronger defence  of Hitler, albeit in the form of criticism: “True, Hitler did some good things, like trying to rid Germany of Jews, but we should not forget  that he nonetheless did some horrible things, like building highways and thus ruining Germany’s environment …’ And is not a similar reversal also the true content of the standard defence of the perpetrators of extreme-Right racist violence: “True, he did participate in lynchings of African – Americans; nonetheless, we should not forget that he was just a common family man who went regularly to church…” The key to this reversal is that in both cases we are dealing with the tension between the publicy acknowledged and acceptable ideological content (building highways, going to church) and its obscene disavowed underside (Holocaust, lynching): the first, standard, version of the statement acknowledges the public content and disavows its obscene underside (while secretly endorsing it); the second version openly dismisses the public aspect and endorses the obscene underside.

بعدنوشت: ترجمه‌ی  شتاب‌زده٬ سرسری  و بدون دقت کافی از متن ژیژک این است:
 اجازه دهید به این استدلال مشهور٬ اما مضحک برای دفاع از هیتلر نگاهی بیندازیم: "درست است٬ هیتلر کارهای وحشتناکی نظیر تلاش برای پاک‌سازی آلمان از یهودیان انجام داد٬ اما فراموش نکنیم که او کارهای مفیدی هم انجام داد٬ نظیر ساخت بزرگ‌راه‌ها یا منظم کردن حرکت قطارها". 
تمام نکته‌ی چنین استدلالی در این است که گرچه در ظاهر ضدیهودی بودن را تقبیح می‌کند٬ اما در واقع خود ضدیهودی است: مقایسه‌ی جنایت‌هایی که علیه یهودیان انجام شده با ساخت بزرگ‌راه‌ها و قرار دادن این هر دو در ساختار جمله‌ای که این‌گونه است: "بله٬ می‌دانم٬ اما فراموش نکنیم که..." مشخص می‌کند که تلاش هیتلر برای ساخت بزرگ‌راه در رده‌ای مشابه با ضدیهودی بودن او قرار می‌گیرد. اثبات این مساله در همین نکته نهفته است که بعضی انتقادها از هیتلر٬ به شکل دیگری بیان می‌شود (در برخی محافل رادیکال - محافظه‌کار حامی محیط زیست) و این جملات گرچه در ظاهر نقد هیتلر است٬ اما در واقع و در نهایت٬ به دفاع از وی تبدیل می‌شود: "درست است٬ هیتلر کارهای خوبی نظیر تلاش برای پاک‌سازی آلمان از شر یهودیان انجام داد٬ اما فراموش نکنیم که او کارهای اشتباهی هم داشت.نظیر ساخت بزرگ‌راه‌ها و لطمه زدن به محیط زیست آلمان".  و این به نوعی٬ شکلی از دفاع از اقدام‌های خشونت‌طلبانه‌ی راست‌های افراطی نژادپرست هم هست: "درست است٬ او کارهای اشتباهی نظیر لینچ کردن سیاهان هم انجام داد٬ اما فراموش نکنیم که او مرد خانواده بود و هر هفته به کلیسا می رفت". 
کلید این دو استدلال معکوس در این نکته نهفته است که در هر دو با اذعان به یک واقعیت بیرونی و ایدئولوژیک قابل قبول (ساختن بزرگ‌راه٬ رفتن به کلیسا) اقدام زشت و ناپسند لایه‌ی زیرین را توجیه می‌کنیم (هولوکاست٬ لینچ کردن) و "....
خواننده‌ی علاقه‌مند می‌تواند خود اقدام به ارائه ترجمه‌ای دقیق‌تر و درست‌تر از متن کند. 

بعدنوشت۲: روشى بود که در امريکا براى مجازات محکومين سياه پوست به کار مى رفت . اين مجازات به وسيله مردم عادى و بدون هيچ گونه محاکمه صورت مى پذيرفت. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر