پیشنوشت: این یادداشت برای سایت تهران ریویو نوشته و نخستین بار همانجا منتشر شده است
جنبش
دانشجویی در ایران، چه در حکومت پهلوی و چه در حکومت جمهوریاسلامی، همواره در نقش
جنبشی مخالف حکومت، خود را نمایان ساخته است. در هر دو حکومت، نیروهای نظامی برای
سرکوب دانشجویان وارد دانشگاه شدند و در هر دو، دانشجویان از فعالترین مخالفان
بودند.
احتمالا
میتوان از فرستادن نخستین گروه جوانان ایرانی به اروپا برای تحصیل علوم جدید توسط
رضا شاه، به عنوان نطفه آغازین این حرکت دانشجویی در ایران یاد کرد. در میان این گروه
از دانشجویان افرادی چون مهدی بازرگان و یدالله سحابی نیز حضور داشتند که سالها بعد،
از موسسان انجمن اسلامی دانشجویان در دانشگاهها بودند.
در تمام
این سالیان خاطره حضور نظامی حکومت پهلوی در دانشگاه تهران چند ماه پس از کودتای
۲۸ مرداد، و به قتل رساندن سه دانشجو، همچنان در خاطره جمعی دانشجویان باقی مانده
است.
دانشجویان
مخالف حکومت پهلوی، پس از آن همچنان به مبارزات خود ادامه دادند. بسیاری از آنها
که در داخل ایران مانده بودند، یا به احزاب مخالف پیوستند – همچون جبههی ملی، حزب
ملت ایران، نهضت آزادی و حزب توده – یا آنکه خود دست به کار تاسیس گروههای چریکی
شدند. سازمان چریکهایی فدایی، سازمان مجاهدین خلق و دیگر گروههای کوچک و بزرگ چریکی
که دست به مبارزه مسلحانه علیه حکومت پهلوی میزدند، همگی توسط دانشجویانی تاسیس شدند
که در دانشگاهها مشق مبارزه علیه حکومت کرده بودند.
در خارج
از کشور نیز، دانشجویان با تشکیل کنفدراسیون دانشجویان ایرانی، یکی از بزرگترین سازمانهای
مخالف حکومت در خارج از کشور را ایجاد کردند. سازمانی متشکل از گروههای دانشجویی با
عقاید مختلف که همگی در مبارزه علیه حکومت پهلوی، با یکدیگر همعقیده بودند.
در این
سالها گرچه اصل مبارزه با حکومت و سنت "بر حکومت بودن" همواره در میان
جنبش دانشجویی ثابت ماند، اما تغییرات شگرفی نیز در ساختار جنبش دانشجویی رخ داد.
پیش از انقلاب دانشجویان معترض را میشد در یک تقسیمبندی کلی به سه گروه چپ،
مسلمان و ملیون تقسیمبندی کرد. هر یک از این سه گروه با رهبران و زیرشاخههای خود
شناخته میشدند و در موارد نه چندان کمی هم برای اعتراض دست به ائتلاف با دیگر
گروهها میزدند.
آنچه پس
از استقرار جمهوریاسلامی رخ داد اما، حکایتی متفاوت و دیگرگونه دارد. وقوع انقلاب
فرهنگی و تعطیلی دانشگاهها، این فرصت را به حامیان دانشجوی حکومت جدید داد تا جای
پای خود را در دانشگاهها محکم کنند. اخراج گسترده اساتید دانشگاه و همچنین عدم صدور
اجازه ورود به دانشگاه برای متقاضیانی که صلاحیت آنان تایید نمیشد، دانشگاه را از
وجود گروههای مخالف حکومت خالی کرد.
اما این
پاکسازی گسترده، اختلاف میان گروههای داخل حاکمیت را باعث شد و "دفتر تحکیم
وحدت حوزه و دانشگاه" که توسط عدهای از "دانشجویان پیرو خط امام" و
پس از دیدار با آیتالله خمینی تشکیل شده بود، به عنوان "منتقد قانونی" رییسجمهور
وقت و حامیانش – که جناح راست جمهوریاسلامی را تشکیل میدادند - ایفای نقش کرد. این
گروه دانشجویی علاوه بر حضور فعال در عرصهی سیاست، برای انتخابات مجلس نیز کاندیدا
معرفی میکرد و همپای دیگر گروههای سیاسی، وارد عرصه شده بود.
در این
سالها، جنبش دانشجویی عملا وجود نداشت. دانشجویانی که به نیروهای چپ، گروههای
ملی و برخی اسلامگرایان – نهضت آزادی، سازمان مجاهدین خلق – گرایش داشتند، توسط
حکومت از دانشگاه اخرج شده بودند. آنان که خوششانستر بودند راه خروج از کشور را
در پیش گرفته بودند و رخی دیگر در دهه تاریک شصت، یا اعدام شده بودند و یا در
زندان روزگار میگذراندند.
دهه هفتاد،
شروع جوانه زدن جنبشی جدید در دانشگاه بود: دانشجویانی که سالها با کیان و آدینه و
ایران فردا تربیت شده بودند، تک صدایی نه در دانشگاه و نه در جامعه را بر نمیتابیدند:
چند مانور در دانشگاه برای بیداری دیگر دانشجویان انجام شد و در انتخابات ۷۶، با حمایت
از سید خندانی که مورد غضب بیت رهبری قرار داشت، دست به کار تلاشی برای باز کردن فضای
جامعهای خاکستری شدند که سرها همه در گریبان بود.
سیدخندان
با تلاشهای دانشجویان و شور و شوقی که آنان در جامعه برانگیختند در انتخابات پیروز
شد. مانورهای قدرت دانشجویان در دانشگاهها نیز آغاز شد و آنان برای نخستین بار، در
یک سخنرانی متعرض احمد جنتی، یار نزدیک رهبر جمهوری اسلامی شدند تا وی فریاد وا اسلاما
سر دهد. تجمعات برگزار شده در حمایت از روشنفکران و اصلاحطلبانی که به زندان میرفتند
یا نشریاتی که تعطیل میشدند، اقتدارگرایان را متوجه نکتهای ساخت: دانشگاه همچون
ققنوسی از خاکستر خویش برخاسته بود و ۲۱ سال تلاش اقتدارگرایان برای تربیت نسلی مطیع
و رام در دانشگاه، عملا شکست خورده بود.
در
تمام این سالها، باز هم جنبش دانشجویی، جنبشی تقریبا تک صدایی بود. اعضای انجمن
اسلامی در دانشگاهها، نمایندگانی را به مجمع عمومی اتحادیه سراسری انجمنهای
اسلامی دانشگاهها میفرستادند و آنها نیز نمایندگانی را به عضویت در شورای مرکزی
"دفتر تحکیم وحدت" انتخاب میکردند. اسلامگرایان وفادار به حکومت، همچنان
دست بالا را در حکومت داشتند.
در
تمام این سالها حضور دفتر تحکیم در قدرت مشهود بود. حضور کاندیداهای این جریان در
قدرت و حضور در لیستهای انتخاباتی مجلس، و استفاده از رانتی که بابت "تسخیر
لانه جاسوسی" به دست آورده بودند، تضمین حضور آنها در قدرت بود.
فوت آیتالله
خمینی، رهبری آیتالله خامنهای و ریاستجمهوری اکبر هاشمی رفسنجانی، آغازگر دورهی
جدیدی در تاریخ دفتر تحکیم وحدت و جنبش دانشجویی بود. دانشجویان که بیشتر تفکرات چپ
اسلامی داشتند، برنامههای تعدیل اقتصادی رییسجمهوری جدید را بر نمیتابیدند و کمکم
از حاکمیت فاصله گرفتند. به خصوص آنکه بسیاری از آنها در دورهی ریاستجمهوری علی
خامنهای، از مخالفان او و حامیان میرحسین موسوی – نخست وزیر وقت – بودند. در این سالها
گروههای دیگری نیز پا به عرصهی فعالیت سیاسی در دانشگاهها گذاشتند.
شاید یکی
از مهمترین آنها جریان "پیام دانشجو" با رهبری حشمتالله طبرزدی بود که
در ابتدا به عنوان یکی از حامیان حکومت ایفای نقش میکرد. اما مخالفتهای بعدی این
جریان با اکبر هاشمی رفسنجانی و سپس انتقادهای آنان از رهبر جمهوریاسلامی، باعث شد
که نه تنها امکانات آنها ضبط شود، بلکه برخی از اعضای آن نیز راهی زندان شوند.
دفتر تحکیم
وحدت در این سالها، همچون متحدان خود در جناح چپ، راه سکوت را برگزیده بود و تنها
در برخی از مراسمها و مناسبتها، اعلام حضور میکرد.
فعال شدن گروه انصار حزبالله و سپس بر هم زدن برخی از مراسم دفتر تحکیم، از نشانههای
آن بود که حکومت، دیگر قصد مدارا با دانشجویان را ندارد. به خصوص آن که برخی از دانشجویان
عضو دفتر تحکیم، تحت تاثیر اندیشهها و سخنان عبدالکریم سروش، مشغول بازنگری در بنیانهای
فکری خود بودند.
دوم خرداد
سال ۱۳۷۶ و انتخاب محمد خاتمی به عنوان رییس جمهور، آغازگر دورهی جدیدی در جنبش دانشجویی
است. این تاریخ از آن جهت اهمیت دارد که نه تنها آغاز گسست کامل جنبش دانشجویی از حکومت
بود، بلکه باعث فاصله گرفتن تدریجی آنها از احزاب اصلاحطلب داخل حکومت شد.
نقش دانشجویان
در به قدرت رسیدن محمد خاتمی به مقام ریاست جمهوری، قابل توجه بود. فعالیتهای دانشجویان
برای خاتمی، باعث شناساندن وی به عدهی بسیاری از مردم شد و همین مساله، راه پیروزی
او را هموار کرد.
شاید از
همین جهت است که برخی از فعالان اصلاحطلب، هنوز از اتفاقاتی که در ۱۸ تیر ۷۸ رخ داد،
به عنوان یکی از کلیدیترین نقاط زمینگیر کردن اصلاحات، توسط مخالفان نام میبرند.
شاید از همان روزها بود که به شکل جدی٬ روند جدایی میان این دو گروه آغاز شد. دانشجویان
دست از قدرت شستند و اصلاحطلبان تبدیل به جدیترین منتقدان جنبش دانشجویی شدند. ادامه
همین روند٬ به انشقاقی مصنوعی در دفتر تحکیم ـ به عنوان بزرگترین تشکل منتقد مجوزدار
در دانشگاهها ـ نیز منجر شد.
جنبش دانشجویی٬
پس از ۱۸ تیر ۷۸ 'از خاتمی عبور کرد' و بر آن شد تا به دیدهبانی جامعه مدنی بپردازد٬؛
در اعتراض به روند طی شده در هشت سال اصلاحات٬ دست به تحریم گسترده انتخابات زد ـ به
گونهای که با گذشت سالیان٬ کم نیستند افرادی از میان اصلاحطلبان که جنبش دانشجویی
را مسبب اصلی روی کار آمدن احمدینژاد میدانند ـ و نهایتا بخش بزرگی از این جنبش که
شامل دفتر ادوار تحکیم وحدت می شد، در سال ۸۸ دست به حمایت از مهدی کروبی زد.
در همین
حال دانشجویان بهایی سنگین برای جدایی از اصلاحطلبان پرداختند: اگر زمانی هزینهها
محدود به عدم صدور مجوز برای نشستها یا پلمب کردن ساختمان دفتر تحکیم بود؛ با ایفای
نقش جنبش دانشجویی در نقش اپوزیسیون داخلی٬ روند ستارهدار شدن٬ اخراج از دانشگاه٬
بازداشت و تعطیلی انجمنها آغاز شد.
دوم
خرداد از سویی، گسست در تفکرات و معرفتشناسی جنبش دانشجویی نیز بود. اگر اعضای
دفتر تحکیم تا پیش از آن، بیشتر تفکرات چپ اسلامی – نزدیک به سازمان مجاهدین
انقلاب اسلامی – داشتند، پس از آن کمکم پای نیروهای لیبرال مذهبی هم به دفتر
تحکیم – نزدیک به نهضت آزادی و نیروهای ملی – مذهبی – هم به آن باز شد. اما جریان
ورود دانشجویان تنها به این مورد محدود نماند و کمکم گروههای چپ، لیبرالها و جمهورخواهان
نیز وارد فعالیتهای دانشجویی شدند.
به این
شکل بود که در "امالقرای اسلامی" دانشجویانی از "مبرازه
طبقاتی" سخن میگفتند، به مارکس و لنین استناد میکردند و تجمعی جداگانه به
مناسبتر وز دانشجو برگزار کردند. دانشجویان لیبرال مشغول سازماندهی خود حول یک
نشریه دانشجویی بودند و جمهوریخواهان، رفراندوم آری یا نه به قانون اساسی جمهوریاسلامی
برگزار کردند.
بهار
دانشگاهها و حضور نیروهای متنوع در آن اما دیری نپایید ئ حکومت عزم خود را برای
سکوب همهجانبه دانشگاه جزم کرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر