۱۳۹۳/۱۰/۲۷

مدارس تفکیک شده٬ مثبت یا منفی؟

خبر تاسیس یک مدرسه مستقل در بریتانیا برای 'ال.جی.بی‌.تی‌'ها٬ بحثی را در توییتر باعث شد. بحثی که در نهایت به یک نوشته وبلاگی هم ختم شد (و ای کاش این بحث‌ها٬ در وبلاگ‌ها ادامه پیدا کند که قابلیت آرشیو/ استفاده داشته باشد). خلاصه بحث این بود که بعضی این اتفاق را مثبت ارزیابی می‌کردند و برخی٬ نه.


این خبر را اما تا چه حد می‌توان مثبت/ منفی ارزیابی کرد؟ احتمالا در نگاه اول٬ شاید این خبر برای خیلی‌ها مثبت به نظر برسد. این‌که گروه‌های جنسی مختلف٬ می‌توانند مدارس مخصوص خود را داشته باشند٬ به معنای آن است که توسط حکومت‌ها پذیرفته شده‌اند و در حال حاضر این حق را دارند که حتی مدارس مخصوص به خود را داشته باشند.


اما نگاه کمی عمیق‌تر به مساله٬ به نظرم نشان می‌دهد که چنین کاری اتفاقا نه تنها مانع تبعیض نیست٬ بلکه اتفاقا تبعیض و احساس 'متفاوت بودن' گروه‌ها با گرایش جنسی متفاوت  را در هر دو طرف ماجرا٬ تقویت می‌کند.


برای وارد شدن به بحث٬ باید به مساله‌ی مهمی دقت کنیم: نمی‌توان ال.جی.بی.تی‌ها را با گروه‌های دینی٬ جنسیتی٬ بیمار و … مقایسه کرد. [فارغ از این‌که آیا تفکیک در آن مسایل چقدر می‌تواند کار درستی باشد]. اصل استدلال برای تشکیل چنین مدارسی٬ کم کردن فشارهایی است که از طرف جامعه٬ روی این گروه‌ها وجود دارد. اما مدرسه‌ی مخصوص٬ واقعا باعث کم شدن این فشارها می‌شود؟


می‌توانیم خود را در دوران مدرسه تصور کنیم (که بخش عمده‌ای از ما احتمالا خواسته/ ناخواسته به این گروه‌ها توهین کرده‌ایم و با ادبیات نادرستی آن‌ها را توصیف کرده‌ایم) و بعد اقدام به تصویرسازی کنیم: مدرسه خاصی که تنها این افراد را بدان راه است. گروهی که با این کار عملا 'انگشت‌نما' می‌شوند. آن‌ها با ما 'تفاوت' دارند و به همین دلیل٬ باید به مدرسه خاصی بروند. [به شکل عجیبی٬ داستان با آن‌چه فوکو در 'تاریخ جنون' روایت می‌کند٬ هم‌خوانی دارد]


تنها نام چنین کاری٬ پاک کردن صورت مساله است. آزار گروه‌ها با گرایش‌های جنسی مختلف در مدارس و سیستم آموزشی و فشارهایی که بر آن‌ها وجود دارد٬ با 'تفکیک' حل شدنی نیست. بچه‌هایی که در محیط آموزشی٬ هم‌مدرسه‌ای‌های خود را به دلیل گرایش جنسی‌شان آزار می‌دهند٬ در صورت عدم شناخت درست آن‌ها٬ چنین آزاری را وقتی وارد جامعه هم شوند٬ ادامه خواهند داد.


چنین تفکیکی حتی باعث کنجکاوی و حساسیت بخشی از جامعه - هر جامعه‌ای٬ نه فقط ایران - خواهد شد که شاید نگاه منفی هم نسبت به این گروه نداشته باشد. [مقایسه کنید با تشکیل مدرسه‌های مذهبی در کشورهای غربی که بیش از هر چیز٬ حساسیت/سوظن را نسبت به آن‌ها و شاگردان‌شان بیشتر می‌کند].


با تربیت نسلی که گرایش‌های جنسی متفاوت از خود ندیده و بدون شناختن آن‌ها تربیت شده٬ چگونه جامعه‌ای خواهیم ساخت؟ فرض کنیم که با تشکیل مدرسه‌ی مخصوص٬ از مورد آزار قرار گرفتن این گروه‌‌ها جلوگیری کنیم٬ در آیندده چه خواهیم کرد؟ برای جامعه٬ محیط کار٬ دانشگاه و … چه فکری داریم؟ آیا قرار است جامعه٬ محیط کار٬ دانشگاه و … تفکیک شده هم ایجاد کنیم؟


مساله‌ی مهم‌تر اما چیز دیگری است: تفکیک٬ به معنای پذیرفتن تفاوت میان گروه‌های مختلف انسانی است. چنین تفکیک‌هایی عموما نتایج مثبتی به بار نیاورده یا تالی فاسدشان بیش از فواید احتمالی بوده. [دقت کنید به تفکیک جنسیتی در مدارس ایران و مشکلات/ معضلات جنسی که به وجود آورده] گرایش جنسی انسان‌ها٬ مساله‌ی 'عجیب'ی نیست. هرکس می‌تواند گرایش جنسی خاص خود را داشته باشد/ انتخاب کند. گرایش جنسی را نمی‌توان با بیماری٬ با دین٬ با عقیده سیاسی و … مقایسه کرد. گرایش جنسی انسان‌ها٬ واقعیتی است که لزومی ندارد حتما به آن باور داشته باشیم٬ اما 'باید' به گرایش جنسی انسان‌ها 'احترام' بگذاریم.

چنین تفکیکی حتی ممکن است باعث تقویت این گمانه در میان بخشی از افرادبا گرایش‌های جنسی مختلف شود که به راستی آن‌ها با 'افراد عادی' و جامعه 'تفاوت' دارند. تفاوتی که خوش‌آیند هم نیست.


اتفاقا و برخلاف آن‌چه که نویسنده وبلاگ 'عطسه‌های یک قلم' نوشته٬ در این‌جا باید سراغ سیستم آموزشی رفت - و رادیکالیسم یعنی همین -. سیستم آموزشی فعلی در بسیاری از نقاط جهان٬ ایجاد/ تقویت‌کننده تبعیض‌ها و فشارهای مختلف است. اگر قرار است که برای جامعه‌ای بهتر برای خود بسازیم٬ راه چاره از تفکیک و ایزوله شدن نمی‌گذرد٬ بلکه باید منشا مشکل را شناخت و آن را تغییر داد.


در همین زمینه:
  عطسه‌های یک قلم: در باب بحث گی/ لزبین‌ها

۱۳۹۳/۱۰/۲۲

دفاع از آزادی بیان٬ دفاع از وطن‌امروز

هفته گذشته و در واکنش به اخبار/ شایعه‌هایی که پیرامون مرگ پادشاه عربستان وجود داشت٬ روزنامه اصول‌گرای 'وطن امروز' صفحه نخست خود را چنین طراحی کرد:


تیتر این روزنامه البته که دو پهلو است؛ هم می‌توان آن را 'خبر مرگ‌اَش' خواند و با توجه به روتیتر انتخاب شده - 'در پی وخامت حال پادشاه سعودی ملت‌های منطقه، کشورهای صادرکننده نفت و شاهزادگان تشنه قدرت پایان زندگی عبدالله‌بن عبدالعزیز را به‌انتظار نشسته‌اند' - همین معنا را هم می‌دهد. هم‌زمان هوشمندی مسوول انتخاب تیتر این روزنامه آن بوده که همین اصطلاح در زبان فارسی هم وجود دارد: 'خبر مرگِش' که معنای مشخص خود را دارد. [توضیح سردبیر وطن‌امروز درباره تیتر انتخاب شده]


به دلیل درج این تیتر ابتدا از طرف مدیرکل امور مطبوعات و خبرگزاری‌های داخلی وزارت ارشاد تذکر گرفت و در نهایت نیز امروز هیات نظارت بر مطبوعات٬ در جلسه هفتگی خود ضمن تذکر به این روزنامه٬ پرونده آن را به دادگاه ارسال کرد.


دلیل این مساله نیز مصوبه شورای عالی امنیت ملی به شماره ۵۷۱ است که در آن آمده: 'از موضع‌گیری درباره موضوعاتی که دارای آثار و پیامدهای راهبردی در عرصه سیاست خارجی است بدون مجوز دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی خودداری کنند'.


در واکنش به این مساله٬ وطن‌امروز دست به کار جالبی زده و برای شماره فردا - سه‌شنبه٬ ۲۳ دی ماه - صفحه نخست خود را چنین طراحی کرده:




من از طرفی نمی‌توانم جسارت روزنامه وطن‌امروز در این صفحه‌آرایی را نادیده بگیرم - حتی با توجه به این واقعیت که مدیرمسوول آن از جمله مسوولا دولت سابق و نماینده فعلی مجلس است و روزنامه‌های وابسته به این جناح٬ بسیار کمتر از نشریه‌ها و  روزنامه‌نگاران مستقل/ اصلاح‌طلب/ منتقد/ مخالف حکومت در معرض خطر توقیف هستند.


به نظرم به دودلیل مشخص باید از وطن‌امروز دفاع کرد: نخست در راستای دفاع و پاسداری از آزادی بیان. ممکن است هر یک از ما تیتر وطن‌امروز را بپسندیم یا نه٬ اما فارغ از این مساله٬ این تیتر حاوی هیچ مساله و مشکلی که اصول آزادی بیان را زیر پا بگذارد٬ نیست. آزادی بیان و دفاع از آن هم٬ مختص به ما و دوستان‌مان نیست. بلکه اتفاقا باید از آزادی بیان مخالف دفاع کرد. احضار این نشریه به دادگاه خلاف اصول آزادی بیان است.


مساله‌ی دوم آن‌که احضار این نشریه به دادگاه٬ براساس مصوبه‌های غیرقانونی است. شورای عالی امنیت ملی در جایگاهی نیست که بتواند برای رسانه‌ها دستورالعمل صادر کند و عملا دست به محدود کردن آزادی آن‌ها بزند. چه این مصوبه‌ها در دولت احمدی‌نژاد باشد و درباره عدم درج مطلبی از موسوی و کروبی و رهنورد و خاتمی و چه در دولت روحانی باشد و مصوبه‌هایی درباره روابط با کشورهای همسایه. در هر صورت٬ این کار غیرقانونی است و نباید به آن اعتبار/ رسمیت داد و باید به هر شکل ممکن٬‌چنین کاری را زیر سوال برد.


در یک کشور دموکراتیک٬ اگر هم قرار بود برای روزنامه وطن‌امروز احضاریه‌ای برای دادگاه ارسال شود٬ برای 'تهمت‌'هایی بود که این نشریه به افراد حقیقی و حقوقی زده بود٬ آن هم در صورت شکایت این افراد. و حتی چنین شکایتی هم بهانه‌ای برای تعطیلی این روزنامه نبود.


پی‌نوشت: در حین نوشتن این مطلب٬ یادم آمد که در سال ۸۱ و پس از استعفای آیت‌الله طاهری از امامت جمعه اصفهان و نمایندگی ولی‌فقیه در این استان٬ روزنامه 'نوروز' در واکنش به مصوبه شورای عالی امنیت ملی٬ بخش‌هایی از روزنامه را سفید منتشر کرده بود. [منبع]

در همین زمینه:

۱۳۹۳/۱۰/۱۹

گزاره‌هایی درباره ترور روزنامه‌نگاران شارلی-ابدو

پیش‌نوشت: اگر کسی معتقد به مبارزه مسلحانه است٬ مخاطب این نوشته نیست. مخاطبان این نوشته٬ کسانی هستند که از سیستم فعلی ناراضی‌اند٬ به آزادی بیان معتقدند و نگران رشد اسلاموفوبیا/ عرب‌ستیزی/ نژادپرستی در دنیای جدید هستند

برخی می‌گویند 'ترور کاریکاتوریست‌های شارلی-ابدو' محکوم است٬ اما بلافاصله اضافه می‌کنند که کار این نشریه در انتشار کاریکاتورهای پیامبر اسلام نیز کار درستی نبوده و آن را محکوم می‌کنند.

در این عبارت  چند مشکل وجود دارد؟
۱. شارلی-ابدو کاریکاتورهای مختلفی از پیامبران مختلف منتشر کرده (نمونه‌اش کارتون روی جلدشماره آخر  این نشریه در سال ۲۰۱۴ که درباره عیسی و مریم بود). افرادی که 'به ظاهر' نگران 'اسلاموفوبیا' در غرب/ فرانسه هستند٬ با این جمله اتفاقا تمام سخنان اسلام‌ستیزها را تایید می‌کنند: برای آن‌ها انتشار هر تصویر/ کارتونی از هر پیامبر یا امر مقدسی٬ مشکلی ندارد. تنها مشکل آن‌ها پیامبر اسلام است. ژست مخالفت آن‌ها با اسلام‌هراسی آن قدر پوچ است که در همان جملات اول خود را نشان می‌نمایاند: برای آن‌ها نیز مسلمانان مشتی 'تروریست' و 'بربر' هستند که نباید 'تحریک'شان کرد.

۲. اگر جمله‌ای که در ابتدای این نوشته نقل کردم٬ حکمی اخلاقی باشد که در همه شرایط صادق است٬ قابلیت تعمیم هم خواهد داشت. امتحان می‌کنیم:
- کشتار یهودیان توسط هیتلر محکوم است٬ اما خود یهودیان هم مقصر بودند که بر افشای دین خود اصرار داشتند
- کودتای آمریکا و بریتانیا علیه مصدق محکوم است٬ اما خود مصدق هم اشتباه کرد که آن‌ها را با ملی شدن صنعت نفت تحریک کرد
- اعدام زندانیان سیاسی در سال ۶۷  توسط جمهوری‌اسلامی محکوم است٬ اما خود زندانیان هم نباید زندان‌بانان را تحریک می‌کردند
- بازداشت/ محرومیت از حقوق شهروندی بهاییان درا یران محکوم است٬ اما خود آن‌ها هم اشتباه می‌کنند که بر بهایی بودن خود تاکید دارند
- کشتن ندا آقا سلطان٬ سهراب اعرابی٬ ستار بهشتی و … توسط جمهوری‌اسلامی محکوم است٬ اما آن‌ها هم اشتباه کردند که در خیابان/ وبلاگ حکومت را تحریک کردند
- حصر میرحسین موسوی/ مهدی کروبی/ زهرا رهنورد محکوم است٬ اما آن‌ها هم نباید تا این حد به پر و پای حکومت می‌پیچیدند

آیا با جمله‌های بالا موافقید؟

۳. قتل انسان‌ها به هیچ شکل و با هیچ استدلالی قابل قبول نیست. انسان٬ چون 'انسان' است٬ دارای حقوق و کرامت است. پاسخ نوشته/ طرح/ فیلم/ موزیک٬ قتل نیست. نمی‌توان عمل عده‌ای را که با اسلحه اتوماتیک سراغ کسانی رفته‌اند که تنها قلم در دست دارند را توجیه کرد. هیچ ظلمی٬ هیچ ظلمی٬ هیچ وضعیتی و هیچ فضایی٬ نمی‌تواند توجیه‌کننده‌ی چنین عملی باشد.

۴. آزادی بیان مهم است. به عقیده شخصی من٬ مهم‌ترین دستاوردی است که بشریت داشته. این‌که همه افراد و گروه‌ها حق داشته باشند نظر و سخن خود را بیان کنند (استثناهای کوچکی در این زمینه وجود دارد که می‌توان بعدها به بحث درباره آن‌ها نشست). شارلی-ابدو حق داشت٬ دارد و خواهد داشت که کاریکاتورهای پیامبر اسلام را منتشر کند٬ همان‌طور که مسلمانان حق دارند آن‌ها را 'احمق' توصیف کنند٬ کاریکاتورهای‌شان را بشکند یا از آن‌ها به دادگاه شکایت کنند. هر کسی  این حق را دارد که بی‌هیچ هراسی٬ به تمام مقدسات دینی همه‌ی انسان‌های دنیا توهین و  تمام آن‌ها را 'احمقانه' بداند٬ همان‌طور که می‌توان عقیده چنین فردی را 'احمقانه' توصیف کرد. توهین - اگر درباره کاریکتورها به آن معتقد باشیم - از مصادیق آزادی بیان است. - البته مرز باریک میان توهین و تهمت را نباید فراموش کرد-. بالاتر از آن٬ این‌که اگر کسی به مقدسات من توهین کند٬ من برای‌اش در شبکه‌های اجتماعی یا هر جایی که بتوانم٬ آرزوی مرگ می‌کنم. این معنای 'آزادی بیان' است. آزادی بیان همان مقوله‌ای است که بخش عمده‌ای از ما را از مملکت خودمان فراری داده و به ناچار٬ در کشوری دیگر سکنی گزیده‌ایم. قرار نیست هر بار و هر جایی٬ به هر بهانه‌ای٬ آزادی بیان محدود شود.

۵. اسلاموفوبیا٬ عرب‌ستیزی٬ مهاجرستیزی و … در غرب وجود دارد. این‌ها واقعیت‌های غیرقابل انکار دنیای امروز غرب است (قبلا تجربه شخصی‌ام در این زمینه را نوشته‌ام: این‌جا و این‌جا) راه مبارزه با اسلاموفوبیا در غرب اما٬ چنین موضع‌گیری‌هایی نیست. اتفاقا این شکل از موضع‌گیری‌ها٬ دقیقا همان چیزی است که راست‌های افراطی دنبال آن می‌گردند. این تحلیل‌ها٬ ناخواسته آب به آسیاب راست افراطی می‌ریزد تا تمام 'مهاجران' را در دو دسته جای دهد: قاتلان/ حامیان‌شان. راه مبارزه با اسلام‌ستیزی این نیست که 'قربانیان' را محکوم کنیم - آن‌هم قربانیانی که از قضا٬ به گواه مواضع‌شان٬ مقابل راست افراطی ایستاده بودند -. هدف باید محکوم کردن سیستمی باشد که به شکل سیستماتیک اسلاموفوبیا را تقویت و اسلام‌ستیزها را تغذیه می‌کند.

۶. از جمله اتفاق‌های دیگر این روزها٬ نوشتن یک جمله تکراری است: آن وقت که در فلان‌جا انسان‌ها کشته می‌شدند٬ ندیدیم موضع‌گیری کنید.

این هم از آن حرف‌هایی است که لقلقه دهان کسانی است که حرفی برای گفتن ندارند. ساختار جمله برای‌تان اشنا نیست؟ مشابه همین جمله را زمان حمله اسراییل به غزه و حمایت از مردم فلسطین٬ از کسان دیگری شاهد بودیم: آن‌ها هم می‌گفتند که چرا درباره غزه موضع می‌گیرید و چرا ما مواضع شما در محکومیت فلان جنایت در فلان نقطه دنیا را ندیدیم. کسی هم نیست بگوید که اولا لازم نیست من نوعی درباره تمام مسایل جهان موضع‌گیری کنم. دوم آن‌که چه بسا فردی موضع‌گیری کرده و مدعی ندیده. در نهایت این‌که با چنین استدلالی٬ هیچ‌کس در هیچ‌جای دنیا٬ حق موضع‌گیری در هیچ زمینه‌ای را ندارد٬ چون همیشه مسایلی بوده که از آن‌ها بی خبر بوده/ درباره‌شان موضع نگرفته.

۷. در نهایت ساختن دوگانه‌ی 'یاهمراه با محکوم کردن ترور٬ حتما باید اشاره کنید که غرب فلان و بهمان یا آن‌که شما هم نژادپرست/ اسلاموفوب/ مهاجرستیز' هستید٬ دقیقا همان کاری است که جرج بوش پس از حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ انجام داد: یا با ما یا بر ما. تاریخ مصرف این دوگانه‌سازی‌ها٬ سال هاست که تمام شده.

۸. من شارلی هستم٬ بدون این‌که فراموش کنم در غرب چه می‌گذرد٬ بی‌قید و شرط و بدون هیچ حرف اضافه‌ای٬ قتل کاریکاتوریست‌های شارلی-ابدو و حمله به دفتر آن را محکوم می‌کنم.

۱۳۹۳/۱۰/۱۸

شارلی اِبدو

دفتر نشریه شارلی - ابدو روز گذشته مورد حمله افراد مسلح قرار گرفت و دوازده نفر - از جمله هشت روزنامه‌نگار - در این حمله کشته شدند.
عکس‌های زیر را دیروز از نزدیکی محل حادثه و بعد تجمع در میدان ریپوبلیک گرفته‌ام. کیفیت نازل عکس‌ها هم بر می‌گردد به وسیله عکاسی که چیزی جز یک گوشی مستعمل نبود!













۱۳۹۳/۱۰/۱۶

مصاحبه؛ نسخه هالیوودی اخراجی‌ها

پیش‌نوشت: این یادداشت ممکن است داستان فیلم 'مصاحبه' را لو دهد. اگر فیلم را ندیده‌اید٬ بهتر است از خواندن آن٬ صرف‌نظر کنید.



درباره فیلم 'مصاحبه' احتمالا همه در این مدت شنیده و خوانده‌اند. جنجال‌های پیرامون این فیلم٬ در چند ماه گذشته آن‌قدر زیاد بود که بخش نه چندان کوچکی از فضای رسانه‌ای را به خود مشغول کرد. به خصوص آن‌که باراک اوباما٬ رییس‌جمهور آمریکا هم وارد دعواهای این داستان شد.

داستان فیلم هم که سرراست و مشخص است: تهیه‌کننده‌ی یک شوی تلویزیونی همراه با مجری خود٬ برای مصاحبه با رهبر کره‌شمالی به این کشور سفر خواهند کرد. سی.آی.اِی از آن‌ها درخواست می‌کند که در حین مصاحبه٬ رهبر  کره‌شمالی را ترور کنند.

جنجال‌هایی که درباره داستان هک شدن شرکت سونی و تهدید هکرها درباره انجام حمله به سینماهای پخش کننده این مصاحبه٬ تصمیم سونی برای عدم پخش و انتقاد اوباما و در نهایت پخش این فیلم٬ تبدیل به جریانی تبلیغاتی برای این فیلم شد.

مصاحبه فاقد هرگونه ارزش سینمایی است. نه فیلم‌نامه‌ی منسجمی ندارد٬ نه بازی‌های درخشان و نه داستان خاصی. دو آمریکایی (مطابق معمول هالیوود٬ آمریکایی‌های عزیز ساده دل اما پای‌بند به برخی ارزش‌ها و البته آماده فداکاری برای حفظ 'ارزش‌های آمریکایی'٬ دیکتاتوری که صرفا نماد خباثت بشریت است و یک احمق به تمام معناست (حتی در مقایسه با دو شخصیت اصلی فیلم که حماقت از تمام رفتارها و صحبت‌های‌شان می‌بارد) و البته نقش زنان. انتظار تفاوت دارید؟ سخت در اشتباهید؟

زن شرقی٬ پرعاطفه و مهربان و در عین حال حساب‌گر است٬ برای لذت با آمریکایی می‌خوابد و در دوراهی انتخاب آمریکایی - کشور خود٬ کشورش را انتخاب می‌کند - و در انتهای فیلم متوجه می‌شویم که در واقع 'حکومت بر کشور خود' را انتخاب کرده. زنی دیگر نیز مامور سی.آی.اِی است: همه آن‌چه که قرار است زنان نماد آن باشند؛ سکسی٬ با هیکلی استاندارد٬ کمی لوند و البته که نه تنها نگران امنیت و دموکراسی آمریکا٬ بلکه به فکر آزادی و امنیت تمام جهان (بله٬ درباره همان سازمانی صحبت می‌کنیم که اخیرا اسنادی درباره شکنجه متهمان توسط کارکنان آن منتشر شده. شکنجه‌هایی که منجر به مرگ چند 'انسان' هم شده).

مصاحبه به نوعی نسخه هالیوودی فیلم 'اخراجی‌ها' است: صدور ارزش‌های آمریکایی٬ موفقیت در حذف دیکتاتوری که کشورش برای دهه‌ها تهدیدی برای 'نظم نوین جهانی' بوده٬ ساده‌دلی - خوش‌بینی مفرط خاص آمریکایی که در نهایت به نتیجه مطلوب می‌رسد و …

آن‌چه اما در این فیلم مهم است (و پیش از این در فیلم‌ها/ سریال‌های دیگر هم وجود داشته. شاید معروف‌ترین نمونه آن هم سریال ۲۴) رفتن سیر داستان به سمتی است که بیننده را با 'قهرمانان' فیلم هم‌دل می‌کند: بیننده متقاعد می‌شود که تمام تلاش‌های خیرخواهانه آمریکا به جایی نرسیده و راهی جز 'ترور' وجود ندارد. همان‌طور که در سریال ۲۴ نیز شیوه عمل قهرمان داستان و شخصیت‌پردازی او٬ عملا باعث می‌شد که بینندگان راه او را بپسندند: یک مامور ویژه و وظیفه‌شناس و پای‌بند به ارزش‌های انسانی سرویس امنیتی آمریکا برای متوقف کردن' تروریست‌ها' مجبور به شکنجه‌ ٬ گروگان‌گیری٬ قانون‌شکنی و قتل است.

خلاصه کلام این‌که 'مصاحبه' عملا فاقد هرگونه ارزشی است. نه از منظر سینمایی و نه از نظر مفاهیمی که در آن مطرح می‌شود. کنایه‌آمیز است که ورود باراک اوباما و هکرهای حامی دولت کره‌شمالی/ عضو دولت کره‌شمالی و رهبری این حکومت٬ آن را تبدیل به تقابل ساده‌ی دو رهبر سیاسی جهان کرد و هر کدام را در جایگاهی نشاند: یکی را در مقام خیر مطلق و دیگری را در مقام شر مطلق. ایجاد چنین دوگانه‌ای٬ همه‌ی آن چیزی بود که فیلم 'مصاحبه' هم به دنبال آن بود.