۱۳۹۲/۱۱/۰۸

مردی که دیگر "سلطان" نیست

نوشتن از علی پروین و پرسپولیس این روزها کار سختی است. نه پرسپولیس و نه پروین٬ در شرایطی نیستند که بتوان از آن‌ها دفاع کرد. پرسپولیسی که بیش از یک دهه است جولان‌گاه سرداران سپاه شده٬ کمتر شباهتی به پرسپولیس رویایی هواداران دارد. سرداران٬ بلایی سر پرسپولیس آورده‌اند که در دیدار آخر پرسپولیس مقابل استقلال٬ پژمان نوری٬ بازیکن استقلال٬ می‌توانست کاپیتان پرسپولیس باشد و چند بازیکن سابق استقلال هم در ترکیب پرسپولیس بودند. در ترکیب تیم بازیکنانی حضور داشتند که ابتدای فصل با سه تیم دیگر قرارداد داشتند و ...
علی پروین هم برای همه‌ی ما عشاق قدیمی‌اش٬ دیگر کمتر نشانی از "سلطان" دهه‌های ۶۰ و ۷۰ دارد. مدت‌هاست که نام پروین - و البته در مواردی به نادرست - به  سمبل فوتبال سنتی٬ سیستم علی‌اصغری و مدیریت هیاتی٬  تبدیل شده است. 


همه‌ی اتفاقات دهه پرحادثه ۸۰ در فوتبال ایران٬ باعث شده است که علی پروین دیگر نه تنها جذابیتی برای هواداران پرسپولیس نداشته باشد٬ بلکه هر بار حضور او در پرسپولیس٬ با واکنش هواداران مواجه شود و بسیاری نگران این باشند که دوران سقوط و فترت دیگری برای پرسپولیس آغاز شود. 
این روزها پروین پست مدیرعاملی - یا سرپرستی - پرسپولیس تا پایان لیگ را تحویل گرفته است اتفاقی که یک بار پیش از انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۸۴ هم رخ داده بود. آن زمان محسن مهر‌علی‌زاده که کاندیدای انتخابات ریاست‌جمهوری بود٬ تلاش کرد با انتخاب پروین٬ محبوبیتی برای خود دست و پا کند که البته موفق نشد. 
این‌که توجیه وزیر ورزش تازه روی کار آمده برای انتخاب علی پروین چه بوده٬ هنوز مشخص نیست. حضور غیرفوتبالی‌ها و سرداران سپاه در پرسپولیس البته که در این سال‌ها بسیار برای تیم مشکل ایجاد کرده٬ اما همه‌چیز تنها محدود به پست مدیرعاملی نبوده و نیست. هیات مدیره پرسپولیس نیز مملو از افرادی است که پرسپولیس را به عنوان سکوی پرتابی می‌بینند که در آینده از آن استفاده خود را ببرند. در واقع چه وزارت ورزش و چه هیات مدیره پرسپولیس٬ با انتخاب علی پروین٬  یک بازی دو سر برد را دنبال می‌کند: از سویی نوک تیز انتقادات را از خود دور می‌کند و در مقابل انتقادها خواهند گفت که یک چهره فوتبالی و اسطوره پرسپولیس را به عنوان مدیر تیم انتخاب کرده‌اند. از سوی دیگر در صورت دم موفقیت محتمل پروین در این سمت٬  بهانه لازم را خواهند داشت تا مدیری دیگر از جنس خودشان را به پرسپولیس تزریق کنند. مدیری سیاسی که می‌تواند با لابی‌های مختلف٬ پول و امکانات به باشگاه تزریق کند و با استخدام لیدرها٬ جو استادیوم را نیز به نفع خود کند. همان کاری که محمد رویانیان هم کرد و با خرج‌های گزاف٬  تلاش کرد دل هواداران را به دست بیاورد. خرج‌هایی که البته امروز شاهدیم نتیجه‌اش چیزی نیست جز توقیف ماشین‌های بازیکنان٬ عدم پرداخت قراردادهای مالی٬ بدهی‌های مختلف و ... 
علی پروین٬ مانند بسیاری از اسطوره‌های ایرانی٬ در سال‌های گذشته٬ در مسیر سقوط بوده است. او بخش اعظمی از محبوبیت سال‌های گذشته را به دلیل آن‌که وارد بازی سیاست‌مداران شده٬ از دست داده است. آن‌چه که پروین هنوز متوجه نشده٬ آن است که او برای سیاست‌مداران حاضر در هیات مدیره پرسپولیس و وزارت ورزش٬ چیزی نیست جز یک مهره برای رسیدن به اهداف و مقاصد خاص. و عجیب آن‌که علی پروین در تمام این سال‌ها با وجود هوش خود٬ فریب آن‌ها را خورده است. 
می‌توانیم امید داشته باشیم که پروین شاید این‌بار درست فکر و عمل کند و بتواند حریف سیاست‌مداران شود. احتمالی که امکان وقوع آن بسیار بعید است. اما برای ما هواداران پرسپولیس٬ در یک دهه گذشته٬‌ مگر چیزی جز "امید واهی" هم وجود داشته؟ بیاید این‌بار هم به ناممکن‌ها دل ببندیم تا شاید روزی ما هم بتوانیم در استادیوم بخوانیم که "یه روز خوب میاد...".

۱۳۹۲/۱۰/۱۸

حمالان پوچی

حمالان پوچی
مرزهای دشوار تحمل را شکستند
- تکبير برادران!
هم‌سرايان وحدت 
با حنجره‌های بی‌اعتقادی 
حماسه‌های ايمان خواندند
- تکبير برادران
کودکان شکوفه 
افسانه‌ی دوزخ را تجربه کردند
- تکبير برادران
ما با نگاه ناباور
فاجعه را تاب آورده‌ايم
هيچ‌کس برادر خطاب‌مان نکرد 
و به تشجيع ما تکبيری بر نياورد
تنهايی را تاب آورده‌ايم و خاموشی را 
و در اعماق خاکستر 
می‌تپيم

احمد شاملو

۱۳۹۲/۱۰/۱۷

لزوم موضع‌گیری پیرامون توقیف یالثارات


توقیف نشریه یالثارات الحسین توسط هیات نظارت بر مطبوعات٬‌ این‌جا و آن‌جا بحث‌هایی درباره تعطیلی رسانه‌ها را دامن زده است. کم نیستند افرادی که در همین مدت از توقیف این نشریه ابراز شادمانی کرده‌ یا‌ آن را به فال نیک گرفته‌اند. همان‌طور که بسیاری نیز آرزوی تعطیلی رسانه‌هایی چون کیهان٬ فارس٬ جوان٬ رجانیوز و ... را در سر می‌پرورانند. 
کل کلماتی که قرار است بعد از این بنویسم را می‌توانم در یک جمله خلاصه کنم: توقیف هیچ نشریه‌ای از سوی دولت یا مقام‌های دولتی و هر نهاد دیگری٬ قابل دفاع نیست و باید در مقابل چنین مساله‌ای موضع‌گیری کرد. 
می‌دانم که ممکن بسیاری با این جمله مخالف باشند و یا آن را ناشی از ژست‌های مداراجویانه بدانند٬ اما واقعیت آن است که هر توقیفی و دفاع از آن٬ در نهایت به ضرر دموکراسی‌خواهان منجر خواهد شد٬ به خصوص اگر به دلایل این توقیف‌ها توجه کنیم. 
این بحث را می‌توان در دو اشل گوناگون پیگیری کرد: در شرایط امروز ایران و یا به طور کلی و عام. به نظرم در شرایط امروز ایران٬ توقیف یالثارات نمی‌تواند موجب شادی باشد. به خصوص آنانی که از توهین و تهمت‌ها٬ تشویق به نقض حقوق‌بشر٬ دفاع از عقاید ارتجاعی و ... از سوی این نشریه گله‌مندند و آن را معضلی برای جامعه می‌دانند٬ به هیچ‌وجه نمی‌توانند خوشحال باشند؛ دلیل آن هم ساده است: یالثارات اساسا به این دلایل توقیف نشده. کسانی که در هیات نظارت بر مطبوعات حضور دارند٬ تشویق به انجام اعمالی علیه حقوق‌بشر یا نفرت‌پراکنی یا هر مساله دیگری را دلیل این تعطیلی نمی‌دانند. 
گرچه هنوز جزییات این توقیف اعلام نشده٬ اما بد نیست نگاهی به خبر منتشر شده بیندازیم. آن‌گونه که خبرگزاری‌ها نوشته‌اند٬ یالثارات با استناد به "بندهای ۸ و ۱۱ ماده‌ی ۶ قانون مطبوعات و براساس تبصره‌ ماده‌ ۱۲ آن قانون" توقیف شده. اما این بندها شامل چه مواردی هستند؟
ماده ۶ قانون مطبوعات درباره محدودیت‌های نشریات و مسایلی که باعث برخورد با آن‌ها می‌شود٬ بحث می‌کند. نگاهی به بندهای این قانون می‌اندازیم:
"بند ۸: افترا به مقامات، نهادها، ارگانها و هر یک از افراد کشور و توهین به اشخاص حقیقی و حقوقی که حرمت شرعی دارند، اگر چه از طریق انتشار‌عکس یا کاریکاتور باشد.
بند ۱۱: پخش شایعات و مطالب خلاف واقع و یا تحریف مطالب دیگران".
ماده ۱۲ قانون مطبوعات نیز درباره وظایف هیات نظارت٬ توقیف نشریه و ارسال پرونده به دادگاه است. 
خلاصه این بند٬ آن است که هر انتقادی از مقام‌ها و مسوولان سیاسی و مذهبی٬ اگر به مذاق حکومت خوش نیاید٬ می‌تواند موجب توقیف نشریه شود. در واقع توقیف یالثارات٬ به دلیل انتقادهایی است که این نشریه از مقام‌های دولتی٬ در خصوص بحث‌هایی چون پرونده هسته‌ای٬ مباحث فرهنگی و ... انجام داده. آیا دموکراسی‌خواهان با انتقادهای یالثارات هم‌دلی دارند؟ واضح است که خیر. اما آیا این مساله بدین معناست که این نشریه - و نشریات مشابه - را باید از حقوق خود محروم کرد؟ واضح است که خیر. 
مساله‌ی بعدی آن است که استناد به این مواد و مواد مشابه برای تعطیلی نشریات اصول‌گرا٬ بهانه‌ای است که سال‌ها دامن نشریات اصلاح‌طلب و مستقل را هم می‌گیرد. موج تعطیلی رسانه‌‌ها و نشریات از سال ۷۶ بدین سو٬ با استناد به موارد مشابهی بوده است. در واقع تشویق هیات نظارت یا قوه‌قضاییه یا هر نهاد دیگری برای تعطیلی رسانه‌های اصول‌گرا با این بهانه٬ دادن تیغ به دست زنگی است. 
مساله‌ی دیگری که باید مورد توجه قرار داد آن است که اساسا در هیچ‌جای دنیای آزاد٬ تعطیلی و توقیف نشریات به این شکل تقریبا دیگر وجود ندارد. موارد معدود تعطیلی‌ها٬ علاوه بر مشکلات مالی٬ باز می‌گردد به اعتراض مخاطبان و بی‌اعتبار شدن نشریه در نزد آن‌ها که باعث تعطیلی می‌شود. 
در این میان اما بسیاری توجیهات دیگری هم دارند. از جمله آن‌که برخی رسانه‌ها - مانند کیهان٬ یالثارات٬ فارس و ... - اساسا کارکرد یک نشریه را ندارند٬ بلکه در نقش تئوریزه کننده‌ی خشونت عمل می‌کنند یا آن‌که در خدمت نهادهای امنیتی هستند. 
در پاسخ به توجیه نخست باید گفت که تعطیلی یک نشریه٬‌ هرگز نمی‌تواند از میان برنده‌ی طرزتفکر باشد.همان‌گونه که تعطیلی شلمچه آن طرز تفکر خاص را از میان نبرد٬ بلکه آن را به نشریه جبهه و بعدها به دیگر نهادها منتقل کرد. برای آن‌که با چنین طرز تفکری بجنگیم٬ نیاز به استدلال داریم٬ نیاز به بحث و گفت‌وگو و البته تلاش برای اقناع و آگاهی مخاطبان. هر راه دیگری٬ تبدیل به نقیض خود خواهد شد: در واقع تلاش برای ایزوله کردن فکر و عقیده٬ میراثی است که از حکومت‌ها به ما به ارث رسیده است. اگر حکومت‌ها با تمام دبدبه و کبکبه‌شان موفق به قرنطینه کردن شکل خاصی از تفکر یا عقیده شدند٬ دیگران هم در این کار موفق خواهند شد. 
وقتی بحث از آزادی بیان می‌شود٬ این آزادی به معنای آزادی حرفی که موافقان من می‌زنند نیست. بلکه و به ویژه بدان معناست که مخالفان٬ از هر طیف و گروه٬ این امکان را داشته باشند که نظرات خود را در عرصه عمومی ارائه و به بحث بگذارند. در بخش‌هایی از دنیای امروز٬ حتی امکان "توهین" نیز برای رسانه‌ها و افراد وجود دارد و از آن با عنوان یکی از زیرمجموعه‌های آزادی بیان یاد می‌شود. 
در چنین دنیایی٬ تلاش برای ساکت کردن صدای آنانی که مانند ما فکر نمی‌کنند به بهانه‌هایی چون بیان کردن حرف‌هایی که خلاف طرز تفکر ماست٬ خنده‌دار است. فراموش نکنیم که اگر بشر امروز توانسته موفقیتی به دست آورد٬ نتیجه خرد نقاد و به بحث گذاشتن مسایل در عرصه عمومی است. این‌که اندیشه‌ها در کوره خرد نقاد وارد شوند٬ تنها راهی است که می‌توان امید داشت بشریت را قدمی به جلو ببرد. 

۱۳۹۲/۱۰/۱۶

با علی مطهری چگونه برخورد کنیم؟

با علی مطهری باید چگونه برخورد کرد و چگونه باید مقابل او موضع گرفت؟ نماینده مجلسی که دوره‌ای حامی احمدی‌نژاد بود٬ خواستار محاکمه موسوی و کروبی به همراه احمدی‌نژاد است٬ نظرات‌اش پیرامون مقولاتی چون حجاب و حقوق زنان و چند همسری٬ واکنش‌های زیادی برانگیخته و در عین حال از نظر سیاسی٬ بیشترین شباهت‌ها را به آزادی‌خواهان در میان نمایندگان مجلس دارد؟ چگونه این همه تناقض در یک شخص٬ قابل جمع است؟
به نظرم برای آن‌که بتوانیم از شخصیت علی مطهری تحلیل جامعی داشته باشیم٬ نیاز است که او را نه با روابط امروزی٬ بلکه با توجه به نظرات ابتدای انقلاب بسنجیم. علی مطهری٬ در مرتضی مطهری سال ۵۸ ترمز کرده و همان‌جا ایستاده است: او انقلابی است و این کلامی است که به تمامی می‌‌تواند او را توصیف کند. 
مطهری از نسلی و از پدری می‌آید که عقاید خاص خود را دارد: او به نوعی اصلاح‌طلب است٬ بر این گمان است که با تمسک به اسلام می‌تواند به پاسخ تمامی سوال‌ها برسد٬ خود را و دین‌اش را و  اصل نظام سیاسی که در آن زیست می‌کند را بهترین و جامع‌ترین نظام سیاسی می‌داند. به همین دلیل تصور می‌کند که هر چه آزادی‌ها بیشتر باشد٬ هرچه انتقادها بیشتر شود و هر چه منتقدان و مخالفان بیشتر در جامعه حضور داشته باشند٬ آن‌چه که او به آن اعتقاد دارد٬ بیش از پیش نمایان می‌شود و می‌درخشد. ادامه همان جمله‌ی معروف مرتضی مطهری که گفته بود باید در دانشکده الهیات یک کرسی برای مارکسیست‌ها وجود داشته باشد. 
از این جهت است که علی مطهری نیز  حامی آزادی است. - و البته این آزادی را می‌توان "آزادی به حد کافی" نامید و بعدها درباره آن بحث کرد-. مطهری از انتقاد نمی‌هراسد و معتقد است که باید به عنوان یک "سرباز نظام" همواره شمشیر نقد را بالای سر حاکمان قرار دهد. پس از احمدی‌نژاد انتقاد می‌کند٬ سپاه پاسداران را متهم به دخالت در انتخابات می‌کند٬ قوه‌قضاییه را تحت تاثیر بازجوها معرفی می‌کند٬ کار گذاشتن شنود رد دفتر خود را فاش می‌کند و ... برای آن‌که او معتقد است حقانیت جمهوری‌اسلامی آن‌قدر هست که از تمامی این گذرگاه‌ها به سلامت عبور کند و حتی بیش از پیش تقویت شود. 
همین علی مطهری اما٬ رویه‌ی دیگری هم دارد. علی مطهری موافق تفکیک جنسیتی٬  موافق ازدواج موقت٬ منتقد دولت و صدا و سیما و نیروی انتظامی بابت بحث حجاب و ... او که معتقد بود در زمینه سیاسی دولت احمدی‌نژاد باعث بسته شده فضا شده٬ در زمینه فرهنگی سیاست‌های این دولت را لیبرالی می‌نامید و از آن انتقاد می‌کرد. 
در واقع علی مطهری٬ جایگاه خاص خود را در تاریخ و اندیشه یافته است: او ادامه دهنده سنت فقیهان است. طلبه‌هایی که در جمع‌های خود و در مدرسه‌های طلبگی٬ با یک‌دیگر بحث می‌‌کنند٬‌ اساس اندیشه‌ها را به چالش می‌کشند٬‌ از هر چیزی و درباره هر موضوعی سوال می‌کنند. اما نوبت به ظواهر و فروع که می‌رسد٬ پا پس نمی‌کشند. 
آن‌چه اما این روزها ممکن است خطرساز شود٬ موج حمایت‌های همه‌جانبه و تحسین و تمجیدهایی است که از چهار سو و شش جهت به سمت او روان است. شکی نیست که علی مطهری در موارد زیادی - و عموما در مسایل سیاسی - مواضع شجاعانه‌ای اتخاذ کرده است. این مساله به هیچ‌روی قابل انکار نیست. اما تنها تکیه بر این بُعد از علی مطهری٬ می‌تواند ما را به گمراهی بکشاند. علی مطهری به عنوان یک نماینده مجلس٬ صرفا در مسایل سیاسی موضع‌گیری نمی‌کند و رای نمی‌دهد. او در همه موارد صاحب رای است و اتفاقا مسایل اجتماعی و فرهنگی٬ سهم بیشتری در مصوبات مجلس دارند. علی مطهریِ منتقد احمدی‌نژاد٬ زمانی که او را برای پاسخ به سوال نمایندگان به مجلس آورد٬ سوالی درباره وضعیت "حجاب و عفاف" را به عنوان یکی از محورهای اصلی مطرح کرد٬ همان‌طور که از موافقان لایحه حمایت از خانواده و ازدواج موقت مردان بود. 
آن‌‌چه در برخورد با علی مطهری - و افرادی مانند وی - باید مورد توجه قرار دهیم٬ آن است که بزرگ کردن او٬ بیش از آن‌چه که هست٬‌در نهایت به ضرر جریان دموکراسی‌خواه تمام خواهد شد. دموکراسی صرفا در انتقاد "خودی"ها از مسوولان مملکتی خلاصه نمی‌شود٬ بلکه و به ویژه مربوط به حفظ حقوق افراد و اقلیت‌ها است: حقوق زنان٬ حقوق اقلیت‌های جنسی و مذهبی و دینی٬ آزادی در انتخاب پوشش و ... همه و همه از ملزومات دموکراسی هستند. 
حمایت از امثال مطهری٬ لازم است. به این دلیل که او و دیگر منتقدان٬ تصور نکنند که صدای‌شان و اعتراض‌شان در جامعه شنیده نمی‌شود یا مورد حمایت قرار نمی‌گیرد. اما باید مراقب بود که این حمایت٬ تبدیل به حمایت همه‌جانبه و کورکورانه نشود. هم‌چنان که باید توجه داشت نمی‌توان به بهانه انتقادهای سیاسی٬ نظرات خاص فرهنگی منتقد را فراموش کرد و یا آن‌ها را نادیده گرفت. علی مطهری منتقد سپاه و قوه‌قضاییه و احمدی‌نژاد٬ همان علی مطهری موافق تفکیک جنسیتی در دانشگاه و ازدواج موقت و حجاب اجباری است: دو روی یک سکه. مراقب باشیم که تنها یک روی سکه را پررنگ نکنیم.

۱۳۹۲/۱۰/۱۵

آه٬ او حرام شده است!

فکر می‌کنم برای همه‌مان بارها پیش آمده که با حسرت درباره خودمان یا کس دیگری گفته‌ایم که "حیف٬ حروم شد". مراد از این "حرام شدن" آن است که فردی که مدنظر ماست٬ می‌توانست شرایط بسیار بهتری داشته باشد. شرایط بهتری که شاید اگر موقعیت مناسب‌تری داشت٬ شاید اگر درست‌تر تصمیم می‌گرفت و عمل می‌کرد٬ شاید اگر در زمانه‌ای دیگر می‌زیست و ... به وجود می‌آمد. 
برای آن‌هایی که فوتبالی‌تر هستند٬ نمونه بارز این مثال٬ بازیکنان دهه ۶۰ هستند که در یکی از بدترین دوره‌های تاریخی وارد فوتبال شدند و با وجود همه‌ی شایستگی‌ها به آن‌چه که استحقاقش را داشتند٬ نرسیدند. نمونه‌های جدیدتر امثال فرهاد مجیدی و علی کریمی هستند. 

این‌ها را نوشتم که از یک پدیده در موسیقی ایرانی بنویسم که به نظرم به دلیل مواضع سیاسی و نوع کاری که ارائه می‌کند٬ به شدت مهجور مانده و استعدادش کشف نشده باقی مانده است. طبیعتا شاید خیلی‌ها موسیقی او را شنیده باشند یا حتی در مواردی با آن خندیده باشند٬ اما وجه موسیقیایی کار مورد توجه قرار نگرفته است. در واقع موسیقی٬ مهجورترین مساله٬‌ در قضاوت کار اوست. 
دلیل آن هم به نظرم مشخص است: تمام کارهایی که از روزبه - نامی که این هنرمند با آن معرفی می‌شود - منتشر شده - یا لااقل کارهایی که من از او دیده‌ام - کارهایی تبلیغاتی و به نفع سازمان مجاهدین خلق است. کارهایی به شدت سفارشی و از نظر سطح سیاسی به راستی نازل. اما در میان همین کارهای سفارشی - که به نظرم "آگهی" توصیف مناسب‌تری برای‌شان است - جرقه‌های حضور یک هنرمند به خوبی مشاهده می‌شود. 
دو نمونه از کارهای او را - که البته باز هم مضمون سیاسی صریح و مستقیم و حمایت از مجاهدین خلق را دارد - در زیر آورده‌ام. برای این‌که به ارزش کار او پی ببرید٬ نسبت به متن ترانه بی‌اعتنا باشید. ملودی کار٬ نحوه خواندن٬ صدای خواننده٬ کلیپی که تهیه شده و ...  به نظرم همه نشان از کار هنرمندی داری که می‌داند چه می‌کند٬ موسیقی را می‌شناسد و از قوت و ضعف صدای خود هم آگاه است و می‌داند که در چه سبکی کار کند تا صدایش خود را بیرون بریزد. 
توجه کنیم که کارهای تولید شده او٬  در مکانی چون پایگاه اشرف و با امکانات مجاهدین خلق تولید شده که مشخصا به نسبت جهان آزاد٬ امکانات کمتری دارد. علاوه بر این‌که طبیعتا به دلیل کارهایی که وی انجام می‌دهد٬ اساسا منتقدان موسیقی هم به کار او توجه آن‌چنانی نمی‌کنند٬ همان‌طور که کارهای او شنوندگان زیادی هم پیدا نمی‌کند. این موجب می‌شود که نتواند فیدبک مناسبی از منتقدان و شنوندگان برای سنجش کار خود دریافت کند٬ نقاط ضعف و قوت خود را شناسایی کند و در بهبود توانایی‌های‌اش بکوشد. در حالی که به نظرم "روزبه" اگر خارج از چهارچوب‌های سازمانی  سیاسی کار می‌کرد و به فعالیت موسیقیایی خود می‌رسید٬ در حال حاضر بلاشک یکی از سه خواننده برتر ایرانی بود. 
وقتی کارهای "روزبه" را گوش می‌کنم٬ مدام این شعر احمد شاملو به ذهن‌ام می‌آید که گفته بود:
از مهتابی
به کوچه تاریک
خم می‌شوم
و به جای
همه نومیدان 
می‌گریم
آه٬
"او
حرام شده است".


در همین زمینه:
- موزیک ویدئوی کاسه کوزه رو جمع کنید
- موزیک ویدئوی کلکسیون

۱۳۹۲/۱۰/۱۴

برای نارنجی‌ها


اهالی نارنجی بیشتر از یک ماه است که بازداشت شده‌اند. در این مدت وب‌سایت نارنجی که یکی از فعال‌ترین وبلاگ‌ها در حوزه آی‌تی بوده هم تعطیل شده است. جز روزهای اول که چند باری اخبار مختلف از آن‌ها منتشر شد٬ در دو هفته اخیر٬ تقریبا سکوت درباره بازداشت آن‌ها حاکم بوده. مسوولان جمهوری‌اسلامی هم مطابق معمول٬ اتهام‌هایی کلی را مطرح کرده‌اند که برای خیلی‌ها مطرح می‌شود.
مساله‌ای که اما در بازداشت اهالی نارنجی به نظرم عجیب می‌رسد٬ سکوت عجیب وبلاگستان فارسی در این زمینه است. طبیعتا منظورم این نیست که هیچ واکنشی در این زمینه وجود نداشته٬ اما با توجه به میزان بازدید نارنجی و همچنین زمینه کاری آن٬ به نظرم واکنش‌هایی که رخ داده٬ بسیار کم است. نارنجی تقریبا هیچ موضع‌گیری سیاسی نداشت - یا لااقل من در خاطر ندارم که چنین مواضعی داشته باشد - و عملا تنها در حوزه فعالیت خود مشغول به کار بود. اعضای آن هم که ساکن ایران بودند. در حوزه‌ای هم مشغول فعالیت بود که حساسیت چندانی وجود نداشت. چطور می‌توان در مقابل بازداشت اعضای چنین وبلاگی سکوت کرد؟ و این سکوت را چگونه می‌توان توجیه کرد؟ 
لااقل اگر این را بتوان توجیه کرد که وبلاگ‌نویسان ساکن ایران به دلیل ترس از تبعات احتمالی این مساله٬ مقابل آن سکوت کرده‌اند٬ برای سکوت خارج‌نشین‌ها چه توجیهی می‌توان آورد؟ مگر می‌توان این حد از بی‌عدالتی را دید و تنها رد سکوت نظاره‌گر بود؟ و سوال بعدی آن‌که٬ چگونه با چنین رخوتی٬ انتظار داریم وبلاگستان فارسی از رکود هم خارج شود٬ وقتی اعضای آن مقابل بازداشت ناعادلانه یک عضو مهم و موثر دیگر٬ سکوت می‌کنند؟ 
به نظرم برای وبلاگستان فارسی٬ ضرورت دارد که درمقابل این بازداشت موضع بگیرد و خواستار پاسخ مسوولان نسبت به چنین اتفاقاتی باشد. فارغ از آن‌که دولت حسن روحانی موظف است توضیح دهد که این افراد چرا بازداشت شده‌اند٬ اتهام آن‌ها چیست و چرا بازداشت موقت آن‌ها تا این حد به طول انجامیده٬ وبلاگستان فارسی "باید" در مقابل این بازداشت موضع‌گیری کند٬ تلاش کند در شبکه‌های اجتماعی موج ایجاد کند و از مسوولانی که در شبکه‌های اجتماعی حضور دارند٬ بپرسد که چه شد به فکر بازداشت اعضای نارنجی افتاده‌اید؟