۱۳۹۲/۰۹/۱۷

در مذمت "بی‌خیال دموکرات"ها - ۱

مدت‌هاست که می‌خواهم چیزکی پیرامون متولدان بعد از سال‌های ۶۷ - ۶۶ بنویسم. هر بار به بهانه‌های مختلف و از همه مهم‌تر٬ به دلیل بی‌حوصلگی برای نوشتن چنین مطلبی٬ آن را به تعویق انداخته‌ام. تا اینکه یادداشت تقی رحمانی عزیر در روز آن‌لاین با عنوان "دانشجوی بوروکرات"٬ اتفاق‌های یکی دو روز اخیر - نظیر حمله به صفحه لیونل مسی و فرناندا لیما و مراسم روز دانشجو - و چند توییت کوتاه در توییتر و واکنش‌های برخی دوستان٬ مرا به صرافت انداخت که چیزکی در این زمینه در وبلاگ بنویسم؛ فضایی که اجازه می‌دهد تا حدی ایده اصلی را بسط داد. 
احتمالا یکی از بزرگ‌ترین آفت‌های هر نوشته‌ای با مضمون مشابه٬ افتادن در دام "ما خوبیم٬ اونا ان‌اند" خواهد بود. یک نمونه مشابه معروف در فضای وبلاگستان٬ نوشته‌ی رضا شکراللهی بود در خوابگرد با عنوان معروف "دهه شستی‌ها" که منجر به واکنش‌های بسیاری شد. (بخشی از واکنش‌ها را در این گزارش ببینید). 
با این حال ترس از افتادن در چنین دامی و واکنش‌های احتمالی٬‌ نباید منجر به این مساله شود که از نقد چنین پدیده‌هایی غافل شویم. توجه کنیم که اگر نقدی صورت می‌گیرد بدین معنی نیست که نگارنده٬ دوستان نزدیک - یا در این‌جا - متولدان سال‌های مشابه٬ به کلی از چنین عیب‌هایی مبرا هستند. این را هم درک می‌کنم که تغییرات زمانه٬ باعث تغییر در نوع نگاه و رفتار نسل‌های مختلف می‌شود - هر چه تلاش کردم٬ نشد که از واژه "نسل" استفاده نکنم -٬ اما نباید فراموش کرد که بعضی موارد٬ اساسا ارتباط آن‌چنانی به نسل‌ها ندارد. 
یک مثال برای خود-زنی شاید راه‌گشا باشد: نسل جدید مهاجران و پناه‌جویان٬ که ماها باشیم - اساسا انگیزه یا تلاش کمتری برای یادگیری زبان و حل شدن در فرهنگ جامعه مقصد می‌کند. می‌توانم هزاران بهانه - چه شخصی و چه عمومی - برای این مساله برشمارم٬ اما در نهایت خودم هم می‌دانم که مناسب‌ترین واژه برای کار ی که ما"نمی‌کنیم"٬ چیزی نیست جز "تنبلی". 


درباره نسل جدیدی که امروز حضور دارد - منظورم متولدان بعد از ۶۷ - ۶۶ است - چه می‌توان گفت؟ چه مشخصاتی را می‌توان برای‌شان برشمرد؟ این‌ها برخی از موارد عمومی‌تری است که به ذهن من می‌رسد:
- این نسل اساسا چندان اهل مطالعه نیست. کتاب و روزنامه و مجله برای این نسل٬ آن‌چنان محلی از اعراب ندارد - بالاتر نوشتم که خصلتی کلی را می‌نویسم٬ با استثناها کاری ندارم -. شاهد این مساله تیراژ پایین کتاب‌ها و تعداد برگشتی‌های آن‌هاست که البته هزاران دلیل دارد٬ اما این مساله هم در آن دخیل است. مساله دیگر حجم عظیم و تاسف‌آور غلط‌های املایی و انشایی در نوشته‌ها است. 
لازم نیست ویراستار باشید یا از آن دسته افرادی باشید که در هر متنی٬ ابتدا به دنبال غلط‌های احتمالی می‌گردید. در قریب به اتفاق نوشته‌ها - از یک توییت حداکثر ۱۴۰ کاراکتری گرفته تا یک متن سیاسی بلند - می‌توانید چندین و چند غلط واضح را شناسایی کنید. منظورم صرفا واژه‌هایی نظیر "به قرعان"٬  "عن" یا امثالهم نیست که که برای شوخی این‌گونه می‌نویسند که باز هم به نظرم بی‌معناست. خود من لااقل تا الان ده‌ها بار غلط‌های املایی را در توییتر گوش‌زد کرده‌ام. به چند نمونه اشاره می‌کنم: الاف (علاف)٬ فارق‌التحصیل (فارغ‌التحصیل)٬ عربستان صعودی (عربستان سعودی) و ... این لیست را واقعا و به معنای دقیق کلمه می‌توان تا "بی‌نهایت" ادامه داد. از این مساله می‌گذرم که اساسا استفاده از علایمی چون نقطه٬ ویرگول٬ نقطه ویرگول٬ گیومه و ... برای اینان رسما بی‌معناست.
نکته جالب آن‌که این دوستان٬ اساسا اعتنایی به این غلط‌ها هم ندارند و در پاسخ به تذکر برای درست‌نویسی٬ چند فحش نثار می‌کنند و خواستار آن می‌شوند که به "مغز" مطلب دقت شود و نه ظاهر آن. یاللعجب!
یک نمونه دیگر - که پیش از این هم نوشته بودم - اتفاقی است که افتاده بود. در کنسرت محسن نامجو٬‌ دو دانشجو٬ تصور می‌کردند که شعر "زان یار دل‌نوازم شکری است با شکایت" از خود محسن نامجوست!

- برای این دوستان٬ چیزی با مفهوم "ادب" آن‌چنان محلی از اعراب ندارد. تابوشکنی برای آن‌ها صرفا در استفاده از کلماتی با بار معنایی جنسیتی و در اکثر مواقع "سکسیستی" معنا و مفهوم می‌یابد. نگاهی کوتاه به نوشته‌های اینان در شبکه‌های اجتماعی٬ موید این نظر است. وقتی به آن‌ها گوش‌زد می‌کنی فلان جمله یا عبارت یا کلمه٬ توهین به زنان و نقض حقوق آنان است٬ تو را "فمینیست" می‌نامند - و البته که فمینیست در دایره واژگان آنان٬ معنایی جز فحش ندارد -. 
نمونه‌ای از میزان شعور اینان را می‌توان در رفتاری که در شبکه‌های اجتماعی از خود بروز می‌دهند٬ دید. حمله‌های دسته‌جمعی به صفحه‌های فیس بوکی٬ فحاشی٬ مزه‌پراکنی و ... از کارهای روتین آن‌هاست. افرادی که در فیس‌بوک صفحاتی چون "از دختران و پسران گربه‌صفت متنفرم" یا "مخالفت با حضور دختران در رشته‌های مهندسی" یا "کمپین تجاوز گروهی به ...." راه می‌اندازند. 

- اینان٬ در عرصه سیاست نیز دارای ویژگی‌های مشابهی هستند. روزی برای خاتمی می‌میرند٬ دیگر روز دل در گروی موسوی و کروبی دارند٬ یک روز خود را فدای روحانی می‌کنند٬ روز آخر برای ظریف غش و ضعف می‌روند و ... در تمام این‌ها نیز آن چیزی که کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد٬ شعور است و آن‌چه نقش اصلی را دارد٬‌ چیزی نیست جز شعور.
باز هم یک خاطره شخصی شاید منظور را روشن‌تر کند. سال ۸۵ مجددا در کنکور شرکت کردم تا در رشته جامعه‌شناسی تحصیل کنم. طبیتا هم‌کلاسی‌های من متولدان سال‌ ۶۶ به بعد بودند. یکی از آن‌‌ها سنگ خاتمی را به سینه می‌زد٬ اما در عین حال عاشق احمدی‌نژاد هم بود. چرا؟ "چون رویِ آمریکا رو خوب کم کرده"! هزار الله‌اکبر از کمالات. یک‌بار هم با چد نفر از دوستان مشغول بحث درباره هجدهم تیر و امکان‌سنجی برگزاری یک مراسم در محوطه دانشگاه بودیم. یکی از همین افراد وسط بحث وارد شد و گفت ۱۸ تیر چه روزی است. وقتی برایش گفتیم٬ چنین پاسخ داد: اشتباه می‌کنید٬ منظور شما ۱۳ آذر٬ روز دانشجو است! از این نمونه‌ها٬ بسیار می‌توان آورد. افرادی که تا ۲۳ خرداد حامی میرحسین موسوی بودند و ناگهان از ۲۴ خرداد نه تنها حامی روحانی شدند٬ بلکه اساسا هرگونه سخن گفتن از موسوی را نیز مصداق "تندروی" می‌دانستند و می‌دانند. 

- اینان درباره مفاهیمی صحبت می‌‌کنند که اساسا درکی از آن ندارند: در دوران احمدی‌نژاد شعار می‌دادند که "انرژی هسته‌ای٬ دویست تومان بسته‌ای". بعد از توافق ژنو٬ شعار می‌داند که "انرژی هسته‌ای٬ حق مسلم ماست" و از دولت بابت این‌که "حق مسلم ایران" در غنی‌سازی را نادیده گرفته٬ می‌نالیدند. 

- ما متولدان اوایل دهه شصت و اواخر دهه پنجاه٬ تربیت شده جمهوری‌اسلامی هستیم: ریاکاری در ما نهادینه شده٬ دروغ در ما برای حفظ خودمان٬ درونی است. خودمان اما٬ اغلب می‌دانیم که چنین خصلت‌های مذمومی داریم. جدیدترها اما نسل عجیب‌تری هستند: آن‌ها تمام دروغ‌ها٬ تمام ریاکاری‌ها٬ تمام اشتباهات خود را توجیه می‌کنند و به آن افتخار هم می‌کنند. اینان تربیت‌شدگان دوران احمدی‌نژاد هستند. همان فردی که موسوی درباره او گفته بود: ما امروز با پدیده عجیبی روبه‌رو هستیم که در چشمان ما نگاه می‌کند و دروغ می‌گوید. [نقل به مضمون]

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر