یکی از
روشنترین خاطراتام از دوران اصلاحات باز میگردد به زمستان سال 78. [اگردر تاریخ
اشتباه میکنم، به دلیل فاصله زیاد زمانی و کودکی من در آن دوران است] طبق معمول
پول کرایه تاکسی را صرف خرید روزنامه کرده بودم و در راه مشغول خواندن "صبح
امروز" بودم. روزهایی بود که اگبر گنجی به دلیل سلسله یادداشتهایاش پیرامون
قتلهای زنجیرهای بسیار محبوب بود. تیتر یادداشتاش، در نگاه اول و آن فضا غلط انداز
بود: "عالیجناب سرخپوش" به نظرم یکی دیگر از آمران قتلهای زنجیرهای میآمد
که قرار بود درباره او هم افشاگری شود و با کدهایی کشف کنیم که او کیست. اما
خواندن مقاله، مرا در بهت و حیرت فرو برد: گنجی در راه نقد هاشمیرفسنجانی چنان او
را "چنان که پتک کوبند آهنگران" زیر ضرب گرفته بود. با عجله به خانه
رفتم و مدام فکر میکردم که چه خبر است؟ هاشمیرفسنجانی برای نسل ما فردی بود در
اوج قدرت که تصور انتقادی چنین از او، به هیچروی ممکن نبود. اصلا مگر میشد از
هاشمیرفسنجانی هم انتقاد کرد؟ موج انتقاد از هاشمیرفسنجانی ادامه پیدا کرد تا
جایی که منجر به عدم ورود او به مجلس ششم شد.
یادم هست که به پدر و مادرم – بعد از خواندن همین مقالات – گفته بودم که در
انتخابات مجلس ششم حتما رای بدهند، چون "بعد از تموم شدن این مجلس، کار
جمهوری اسلامی هم تمومه". بگذریم که اوضاع به گونهای دیگر پیش رفت و سرسختی
حاکمیت و وا دادن اصلاحطلبان، اوضاع را برای همه بدتر کرد.
نمیخواهم
در نقد حملات آن روزها از هاشمیرفسنجانی بنویسم، همچنان که هدفم نوشتن در حمایت
از حضور هاشمیرفسنجانی در انتخابات نیست. نکتهای دیگر را مدنظر دارم که در ادامه
خواهم نوشت.
هاشمیرفسنجانی
از آن زمان تاکنون تغییر آنچنانی در دید من پیدا نکرده است: او هنوز استاد همان
حرکات پاندولی است. از سویی در نمازجمعه به گونهای سخن میگوید که سبزها از او
حمایت میکنند و از سوی دیگر بعد از تظاهرات روز 25 بهمن خواستار مقابله با
معترضان میشود. البته که شکی نیست اختلافات او با آیتالله خامنهای در سالهای
گذشته بیشتر نمایان شده. اختلافاتی که از سال 84 کمکم شروع شد، در نمازجمعه 29
خردادسال 88 به اوج رسید و احتمالا پس خارج شدن دانشگاه آزاد از ید هاشمیرفسنجانی،
او متوجه شد که دیگر نباید امید آنچنانی به ترمیم این رابطه داشته باشد. میشود
گفت که ابراز ارادتهایاش به رهبر جمهوریاسلامی هم بیشتر برای خارج کردن خود از
سیبل و گرفتن بهانه از دست مخالفان است.
این
روزها اما بحث پیرامون احتمال کاندیداتوری وی بالا گرفته است. به خصوص که سیدمحمد
خاتمی هم از او مشخصا حمایت کرده و بخشی از حامیان خاتمی نیز به دنبال حمایت از
هاشمیرفسنجانی در انتخابات هستند. این فضا، بسیار شبیه اتفاقی است که در دوم انتخابات
ریاستجمهوری سال است: آن زمان که بسیاری از اصلاحطلبان، نیروهای ملی – مذهبی و
روشنفکران در حمایت از هاشمیرفسنجانی یکصدا شدند، گرچه توفیقی هم به دست
نیاوردند و در نهایت احمدینژاد بود که به قدرت رسید.
احمد
زیدآبادی همان زمان در یادداشتی (سياه چالهاي گريز ناپذير – اول تیر ماه سال 84)
چنین نوشته بود: "هاشمي رفسنجاني، همانطور كه پيش از اين نشان داده است، در مقابل
تندروهايي كه در تار و پود حكومت لانه دارند، از قدرت خاصي برخوردار نيست. او اگر در
صدد مقابله با آنها برآيد، مورد تهاجم آنان قرار خواهد گرفت و دولتش فلج خواهد شد.
براي جلوگيري از اين وضع، او مجبور است به تندروها مرتب باج دهد كه سرانجام آن نيز
روشن است. البته براي هاشمي رفسنجاني يك امكان ديگر نيز در حال
ظهور است و آن اجماعي است كه طيف وسيعي از نيروهاي سياسي ايران بر روي وي كردهاند.
او احتمالا ميتواند با بسيج اين نيروها، تندروها را از مواضع خود عقب براند، اما چنين
حركتي توام با ريسك و از منش رفسنجاني دور است... گمان ميكنم اگر
رفسنجاني به رياست جمهوري برسد، با ابزارهاي محدود قدرتي كه در دست دارد، بنا به تصميم
شخصي خود نه فقط نخواهد توانست با غرب "معامله بزرگ" را انجام دهد، بلكه
از هرگونه انعطاف در پرونده هستهاي ايران نيز ناتوان خواهد بود. او تنها در صورتي
كه حمايت رهبري و نهادهاي محافظهكار را پشت سر خود داشته باشد، قادر به پيشرفت در
اين زمينه است، در غير اين صورت، موقعيت شخصي خود را نيز به خطر خواهد انداخت".
این
تحلیل به نظرم در شرایط امروز هم صادق است و آنچنان تفاوت مبنایی در اصل آن به
وجود نیامده است. احتمالا تنها تغییر آن است که نه هاشمیرفسنجانی قدرت سال 84 را
دارد و نه حاکمیت عدم اعتماد به نفس آن زمان را.
همانطور
که گفتم اما بحثام پیرامون این مسایل نیست. نیروهای سیاسی میتوانند با توجه به
شرایط، تصمیم خاص خود را بگیرند، گرچه باید دلایل عقلانی هم برای این مساله ارائه
کنند. این مسالهای است که البته میتوان پیرامون آن بحث کرد.
نکته
اما جای دیگری است. اگر قرار بر حمایت از هاشمیرفسنجانی باشد، نیازی نیست که او
را تبدیل به قهرمان آزادی و توسعه سیاسی کنیم. هاشمیرفسنجانی، همان هاشمیرفسنجانی
سابق است؛ با مختصات و خصایص خاص خودش. موضعگیریهای انتقادی پیرامون دولت احمدینژاد،
او را قهرمان آزادیخواهی نمیکند – که اگر اینطور بود، امروز صدی نود اصولگرایان
قهرمانان آزادی بودند - . توجه کنیم که برای حمایت از هاشمیرفسنجانی لازم نیست
تمام مفاهیم و دستاوردهای بشری را سلاخی کنیم. همین و تمام!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر