۱۳۹۱/۱۱/۲۷

تئوری حجاریان، ابزار دست احمدی‌نژاد


پیش‌نوشت: این یادداشت برای سایت تهران ریویو نوشته و نخستین بار همان‌جا منتشر شده است. 


الف. "تحليلها را بردند به اين سمت كه بله، در داخل نظام جمهورى اسلامى شكاف ايجاد شده است، حاكميت دوگانه شده است، رئيس جمهور حرف رهبرى را گوش نكرده است! دستگاه‌هاى تبليغاتىِ خودشان را از اين حرفهاى سست و بى‌پايه پر كردند. ببينيد چطور منتظر بهانه‌اند. ببينيد چطور مثل گرگ در كمين نشسته‌اند كه يك بهانه‌اى پيدا كنند، هر جور ميتوانند، حمله كنند. ميدانند كه دولت مشغول تلاش و فعاليت و خدمت است. خب، واقعاً در كشور دارد خدمت انجام ميگيرد. هر جا خدمت باشد، هم مردم طرفدار هستند، هم رهبرى طرفدار است. ما كه راجع به شخص قضاوت نميكنيم؛ ما كار را، خط را، جهتگيرى را ملاك و معيار قرار ميدهيم. آنجائى كه كار و خدمت و تلاش هست، حمايت ما هست، حمايت مردم هست. و بحمداللَّه امروز كار دارد انجام ميگيرد. مسئولين دولتى هم حقاً و انصافاً دارند تلاش ميكنند؛ هم اعضاى دولت، هم بخصوص خود رئيس جمهور. اينها شب و روز ندارند؛ من مى‌بينم، من از نزديك شاهدم. اينها دائم مشغول كارند، مشغول خدمت و تلاشند".
عبارت بالا، سخنان آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی، در اردیبهشت سال 90 و پس از خانه‌نشینی یازده روزه محمود احمدی‌نژاد است. اختلاف رهبر و رییس جمهوری‌اسلامی بر سر عزل یا ابقای وزیر اطلاعات، باعث شد که محمود احمدی‌نژاد خانه‌نشینی را برگزیند و جنجالی در عرصه سیاست ایران، ایجاد شود.
این‌ اما تنها هشدار رهبر جمهوری‌اسلامی پیرامون "حاکمیت دوگانه" نبود. او یک سال پیش از انتخابات ریاست جمهوری سال 88 در دیداری با نمایندگان مجلس هشتم، بحث حاکمیت دوگانه را دارای منشا خارجی دانسته بود. وی همچنین بارها به انتقاد از مطرح شدن چنین بحثی در زمان حاکمیت اصلاح‌طلبان پرداخته است. وی همچنین در ماه‌های اخر دوران ریاست‌جمهوری سیدمحمد خاتمی، از مجلس ششم به عنوان یکی از نهادهایی نام برده بود که در پی ایجاد حاکمیت دوگانه بود: "اين‏ها مى‏خواستند كارى كنند كه در رأس نظام، بين رهبرى، رئيس‏جمهور و ديگر مسئولان دعوا و اختلاف باشد؛ دائم اين تصميم بگيرد، آن نقض كند. صريحاً هم گفتند حاكميت دوگانه، و در خيلى از جاها اين را اعمال كردند. چند سال قبل بنده مسأله‏ى مبارزه با فساد را مطرح كردم و آن نامه‏ى هشت‏ماده‏يى را نوشتم؛ اما از داخل مجلس شوراى اسلامى- كه بايد مركز مبارزه‏ى با فساد باشد- فرياد اعتراض به اين شعار بلند شد؛ با اين بهانه كه مبارزه‏ى با فساد، سرمايه‏ها را از كشور فرارى مى‏دهد! درحالى‏كه قضيه بعكس است... اين‏ها مى‏گفتند مبارزه‏ى با فساد جزو موانع سرمايه‏گذارى است؛ ببينيد چقدر فاصله است! مبارزه‏ى با فساد مطرح مى‏شود؛ به جاى اينكه عناصر دست‏اندركار استقبال كنند و در حد وظايفِ خود ايفاى نقش كنند، بعكس عمل مى‏كنند. اين، يكى از گوشه‏هاى كوچك حاكميت دوگانه است كه اين‏ها دنبال مى‏كردند".
اما آیا واقعا آن‌گونه که آیت‌الله خامنه‌ای مایل بود، دولت محمود احمدی‌نژاد حاکمیت دوگانه را از میان برد و هماهنگی میان قوای مختلف با هم و همچنین اطاعات از رهبر جمهوری‌اسلامی را باعث شد؟

ب. حاکمیت دوگانه در فرهنگ سیاسی ایران برای نخستین بار توسط سعید حجاریان به عرصه عمومی راه پیدا کرد. سعید حجاریان در دوران فترت اصلاح‌طلبان، درباره نظریه خود این‌گونه نوشت: "دوگانگي در كلية شئون و مشروعيت دوگانه حكومت درحوزة سياست، وضعيت طبيعي و بالفعل ماست، بايد به حاكميت دوگانه تبديل شود؛ به زعم من حتي بايد تلاش كرد تا دوگانگي حاكميت استمرار يابد". وی استمرار حاکمیت دوگانه را موجب تقویت نهادهای مدنی، شفافیت، پذیرش قواعد بازی توسط برخی مخالفان، استمرار مشروطه‌طلبی و کم‌هزینه شدن اصلاحات دانست و نوشت: "حاكميت دوگانه در جهت توزيع عملي قدرت حقيقي است ( نه توزيع حقوقي روي كاغذ). هر علتي كه در حدوث حاكميت دوگانه مؤثر باشد، علت مبقية (دوام بخش)آن نيز خواهد بود، به همين دليل نبايد غفلت كرد و آن را به فراموشي سپرد. آن‌چه باعث شكست اصلاحات دوم خرداد شد نيز فراموشي و دست كشيدن از اين علل و عوامل بود، جنبش اجتماعي- سياسي دوم خرداد به حال خود رها و انگشتر سليمان بقاي اصلاحات سياسي گم شد، حاكميت دوگانه دوام نيافت و اصلاحات سياسي رو به سراشيبي نهاد و دولت مستعجل شد".
تلاش برای پررنگ کردن حاکمیت دوگانه و استفاده از آن، البته همواره منجر به دموکراتیزه شدن سیستم سیاسی نمی‌شود. استفاده از منابع مشروعیت در سیستم سیاسی برای رسیدن به هدف، ممکن است در جهت حذف یکی از دو بال حاکمیت برای ایجاد حکومتی یکدست و اقتدارگرا باشد. اهمیت استفاده و پافشاری بر حاکمیت دوگانه در آن است که در صورت استفاده درست از آن، می‌توان آن را به نوعی آزمون فیصله‌بخش سیستم دانست که جهت‌گیری آتی آن را مشخص خواهد کرد.
اما شاید این سوال به وجود آید که محمود احمدی‌نژاد چگونه از این تئوری استفاده می‌کند؟ احمدی‌نژاد به عنوان  یک شخصیت حقوقی و رییس جمهوری اسلامی، تنها رییس قوه از میان قوای سه‌گانه جمهوری اسلامی است که مشروعیت خود را به طور مستقیم از رای مردم کسب کرده است (بدون توجه به اعتراض‌هایی که نسبت به نحوه برگزاری انتخابات و شمارش آرا در دو انتخابات سال‌های 84 و 88 وجود دارد). او براساس قانون اساسی دومین مقام رسمی کشور و بالاترین مقام اجرایی سیستم است.
اختلاف‌هایی که در سال‌های گذشته به وجود آمده، احمدی‌نژاد را متوجه این نکته کرد که او قادر نیست بازی قدرت را آن‌گونه که خود مایل است، پس از پایان دوران ریاست‌جمهوری انجام دهد. در چنین نقطه‌ای بود که او با تکیه بر تئوری حاکمیت دوگانه تلاش کرد تا مرز خود میان رییس‌جمهوری – با مشروعیت مردمی – با آیت‌الله خامنه‌ای – به عنوان مظهر مشروعیت الهی – را پررنگ‌تر کند. آن‌چه در این میان بسیار به کار او آمد، این نکته بود که مجالس هفتم، هشتم و نهم، هم به دلیل نحوه برگزاری انتخابات و کاندیداها، هم به دلیل مواضع نمایندگان و هم به دلیل مواضع و پیشینه روسای مجلس، به نوعی آلت دست رهبر جمهوری اسلامی محسوب می‌شدند. قوه‌قضاییه نیز که به دلیل انتخاب رییس آن توسط شخص ولی‌فقیه، از دیرباز دارای چنین خصلتی بوده است. نکته دیگر آن‌که حضور دو برادر در راس دو قوه – علی لاریجانی در مجلس و صادق لاریجانی در قوه قضاییه – و سابقه آنان، باعث شده است که بحث خاندان سالاری و حضور "مافیا" در جمهوری اسلامی را برای عامه مردم باورپذیرتر کند.
احمدی‌نژاد در چنین میدانی با یک تیر، دو هدف را نشانه گرفت: هرگونه درگیری میان دولت با دیگر قوا، در واقع تقابل او با رهبر جمهوری اسلامی تلقی شد – و می‌شود -. احمدی‌نژاد در واقع به دنبال فرستادن این پیغام است که قصد او محدود کردن قدرت رهبر جمهوری اسلامی است و می‌خواهد حقوق قانونی "رییس جمهوری" را بار دیگر استیفا کند.  تلاش برای کنار گذاشتن وزیر اطلاعات، برکناری وزیر خارجه و وزیر کشور و دردست گرفتن ابتکار عمل در سیاست خارجی – پیش کشیدن بحث مذاکره با آمریکا، تعیین دستیار برای مسایل دیپلماتیک، که با واکنش آیت‌الله خامنه‌ای مواجه شد، - در واقع چیزی نیست جز به چالش کشیدن قدرت و حوزه نفوذ آیت‌الله خامنه‌ای که گرچه به طور قانونی در اختیار وی نیست، اما همواره آن را به طور سنتی دارا بوده است. او در نهایت هم‌چون سلف خود اقدام به تشکیل هیات نظارت بر قانون اساسی هم کرد تا نشان دهد که به دنبال آن است تا براساس قانون اساسی، هر مقامی در حوزه اختیارات خود، دست به اقدام بزند.
این درگیری‌های احمدی‌نژاد برای طیفی از دمئکراسی‌خواهان ایرانی جالب توجه است. این برای نخستین بار در دوره رهبری آیت‌الله خامنه‌ای است که رییس‌جمهوری این‌چنین و تا این حد، مقابل رهبر می‌ایستد و نظرات او را به چالش می‌کشد. کاهش قدرت مطلقه رهبر جمهوری اسلامی و ایستادگی مقابل او، سال‌هاست که از آرزوهای دموکراسی‌خواهان است. علاوه بر آنان که خواستار تغییر کلی و براندازی جمهوری اسلامی هستند، کم نیستند مشروطه‌طلبانی که در این سال‌ها تلاش کرده‌اند حوزه نفوذ آیت‌الله خامنه‌ای را در چهارچوب قانون اساسی محدود سازند و البته هیچ‌گاه نیز موفق به انجام این کار نشدند.
احمدی‌نژاد با زیرکی تلاش می‌کند تا بدون درگیر شدن در بحث اهداف خود برای قدرت و آینده، در این نکته با دموکراسی‌خواهان ایرانی به تفاهم برسد که محدود شدن قدرت آیت‌الله خامنه‌ای امری است قانونی و ضروری. بازوهای آیت‌الله خامنه‌ای در حاکمیت – سپاه پاسداران، شورای نگهبان، مجلس خبرگان، بنیادهای اقتصادی و ... –  دامنه حضور و قدرت او را به طور غیررسمی آن‌قدر پیش برده‌اند که از زمین بازی سیاست چیزی باقی نمانده است. در واقع رهبر جمهوری‌اسلامی که قرار بود به نوعی نقش داور را در عرصه سیاست بازی کند، اکنون خود تبدیل به فعال مایشا شده و احمدی‌نژاد سعی دارد نشان دهد که تلاش وی برای بازگرداندن آیت‌الله خامنه‌ای به جایگاه اصلی خود مطابق قانون اساسی است.
از سوی دیگر، احمدی‌نژاد روی باورهای عوام و این عبارت قدیمی که "نمی‌گذارند کارش را انجام دهد"، حساب ویژه‌ای باز کرده است. او از همان زمانی که کاندیدای انتخابات ریاست‌جمهوری نهم شد، تلاش کرد با معرفی باندهای مختلف حاضر در قدرت، خود را موردی جدا از آن‌ها و "از جنس مردم" معرفی کند. در انتخابات راست‌جمهوری سال 84 او آگاهانه تنها هاشمی‌رفسنجانی را به عنوان رقیب خود برگزید. این انتخاب، می‌تواند نشان‌دهنده مسیری باشد که او در سال‌های بعد نیز برگزید: هاشمی رفسنجانی با سابقه حضور در قدرت به اندازه عمر جمهوری‌اسلامی، نماینده تام و تمام جمهوری اسلامی  و حاکمیت شناخته می‌شد. احمدی‌نژاد این روش را بعدها نیز ادامه داد و تلاش کرد هر بار با معرفی باندهای مختلف در جمهوری اسلامی به عنوان رقبای خود، از آن‌ها به عنوان عوامل اصلی عدم پیشبرد برنامه‌هایش نام ببرد. او در عین حال تلاش می‌کند این مساله را در میان عوام جا بیندازد که مبارزه با فساد و بهبود اوضاع اقتصادی مردم، تنها در شرایطی رخ خواهد داد که او یا نزدیکانش در قدرت باشند.

پ. محمود احمدی‌نژاد در سال‌های گذشته تلاش کرده تا دوگانه‌هایی چون مجلس – دولت، مجمع تشخیص مصلحت – دولت، قوه قضاییه – دولت و ... را پررنگ کند. درگیری‌هایی که در سال‌های گذشته میان دولت و قوای دیگر رخ داده را می‌توان در همین ظرف تحلیل کرد.
 او با تکیه و تاکید بر آرایی که به طور مستقیم از مردم گرفته، مخالفان خود را به چالش می‌طلبد و بر خواسته‌های خود پافشاری می‌کند. آن‌چه که رییس دولت دهم در حال انجام آن است، چیزی نیست جز ایجاد و پافشاری بر حاکمیت دوگانه. این دوگانه سازی اما برخلاف دوران اصلاحات نه برای دموکراتیزاسیون، برای حذف – یا ناکارآمد کردن – یکی از بلوک‌های قدرت و قبضه قدرت انجام می‌گیرد. نقشه‌ای که از دموکراسی‌خواهان و عوام، به عنوان ابزاری کارآمد برای رسیدن به هدف خود سود می‌برد. 

۱۳۹۱/۱۱/۱۷

پیروز "یکشنبه سیاه" چه کسی بود؟


پیش‌نوشت: این یادداشت برای سایت بی‎بی‌سی فارسی نوشته شده و نخستین بار همان‌جا منتشر شده است. 

جلسه استیضاح عبدالرضا شیخ‌الاسلامی، وزیر کار، به دلیل انتصاب سعید مرتضوی به سمت مدیرعاملی "صندوق سازمان تامین اجتماعی"، با سخنان محمود احمدی‌نژاد و علی لاریجانی به جنجال کشیده شد.
احمدی‌نژاد در جلسه استیضاح وزیر کار
عکس: خبرگزاری مهر
احمدی‌نژاد در این جلسه، اقدام به افشای مکالمه‌ای میان فاضل لاریجانی – برادر رییس مجلس – با سعید مرتضوی کرد. مساله‌ای که البته با واکنش تند علی لاریجانی روبه‌رو شد. در این میان، سوال آن است که چرا احمدی‌نژاد دست به این افشاگری زد و آیا این عمل، می‌تواند در آیند نزدیک، عرصه سیاسی را به نفع وی تغییر دهد؟
اتفاقی که روز یک‌شنبه رخ داد، عملی شدن تهدیدی بود که مدت‌ها بر زبان نزدیکان احمدی‌نژاد جاری شده بود. از زمان مجلس هشتم و بحث طرح سوال از احمدی‌نژاد، حامیان وی  در رسانه‌ها گفته بودند که در صورت احضار او به مجلس برای پاسخ‌گویی، رییس دولت دهم اقدام به افشای برخی مسایل درباره مسوولان نظام خواهد کرد.
همان زمان روزنامه ایران خبر از هزاران صفحه سند از مسوولان مختلف جمهوری‌اسلامی داده بود که در اختیار محمود احمدی‌نژاد قرار دارد. اسنادی که به گفته اصول‌گرایان، در زمان سرپرستی محمود احمدی‌نژاد بر وزارت اطلاعات، در اختیار او قرار گرفته است.
نخستین نکته‌ای که درباره این اتفاق‌ باید مورد توجه قرار داد، آن است که محمود احمدی‌نژاد اهمیتی برای بحث استیضاح وزیر کار خود قائل نبود. با توجه به جو منفی مجلس علیه سعید مرتضوی و عدم دخالت رهبر جمهوری‌اسلامی در مساله استیضاح، وی احتمالا حدس می‌زد که وزیر وی به هر شکل، قادر به گرفتن رای اعتماد مجدد نخواهد بود. از سوی دیگر حمایت‌های دولت از سعید مرتضوی – که حتی به تغییر قانون در هیات وزیران نیز منجر شد – آن‌قدر هزینه‌زا بود که بلاشک احمدی‌نژاد اجازه نمی‌داد که برکناری یک وزیر به بهانه مرتضوی، با هزینه پایین رخ دهد.
تهدیدهای مکرر احمدی‌نژاد درباره افشای برخی ناگفته‌ها در سال‌های گذشته و عدم بیان آن‌ها، باعث این شده بود که چنین تهدیدهایی از سوی اصول‌گرایان جدی گرفته نشود. احمدی‌نژاد اما با انتشار این فیلم با یک تیر دو نشان زده است: از سویی اثبات کرده که مدارکی از مسوولان مختلف در اختیار دارد و از سویی نشان داده که اجازه نخواهد داد برخورد با وی و نزدیکانش، بدون هزینه بماند.
احمدی‌نژاد با افشای سندی که در اختیار داشت در جلسه مجلس – که به طور مستقیم از رادیو نیز پخش می‌شد – اقدام به تغییر در صحنه بازی سیاسی ایران کرده است: شکی نیست که در سی و چهار سال گذشته مسوولان جمهوری اسلامی از هر دو گروه عمده حاضر در عرصه سیاسی، اطلاعات یا اسنادی از فسادهای مالی یکدیگر داشته‌اند، اما به ندرت اتفاق افتاده که چنین فسادهایی در سطح هیات دولت مطرح و افشا شود.
رییس دولت حالا خود حدود زمین بازی را مشخص کرده است: او نشان داده این توانایی را دارد که برای رسیدن به اهداف خود، دست به هر کاری بزند. در این زمین بازی اما او بلاشک پیروز بلامنازع خواهد بود: هرگونه افشاگری از سوی اصول‌گرایان درباره فسادهای احتمالی سیاسی و اقتصادی احمدی‌نژاد، به شکل بدل به زیر سوال بردن رهبر جمهوری اسلامی هم خواهد بود که تاکنون حمایت تمام قدی از دولت احمدی‌نژاد کرده است. ضمن آن‌که رییس دولت را تحریک خواهد کرد که دست به افشاگری‌های بیشتر بزند.
از سوی دیگر احمدی‌نژاد با وجود حضور هفت سال و نیمه در جایگاه نفر دوم کشور، هم‌چون سال 84 خود را در موضع اپوزیسیون نظام قرار داده و عدم کارآیی دولت خود و فساد و مشکلات اقتصادی کشور را به "باندی" منتسب می‌کند که دارای نفوذ در حاکمیت هم هستند. بدین ترتیب او این باور عامیانه را که "حاکمان همه فاسدند" تقویت می‌کند و در عین حال خود را در نقش یک منجی معرفی می‌کند که قصد دارد این فساد را از میان ببرد. نباید فراموش کنیم که احمدی‌نژاد از همان سال 84 قشر خاصی را مخاطب اصلی خود قرار داد که معمولا زیر خط فقر هستند و از حضور دولت‌مردی در نقش رابین هود استقبال می‌کنند.
برای احمدی‌نژاد، بازی تازه آغاز شده است. افشاگری علیه یکی از برادران لاریجانی، نه پایان، که شروعی دوباره بود برای احمدی‌نژاد. با توجه به ادعای لاریجانی مبنی بر پیغام‌های احمدی‌نژاد به وی برای پخش این فایل، او احتمالا می‌دانست که لاریجانی در مقابل او موضع تندی خواهد گرفت و وزیر کار نیز موفق به اخذ رای اعتماد نمی‌شد. با این کار اما پیامی را به حاکمیت مخابره کرد، مبنی بر این‌که او را نمی‌توان به همین راحتی و بدون صرف هزینه کنار زد.
نکته‌ی دیگری که احمدی‌نژاد روی آن حساب باز کرده، عدم تمایل آیت‌الله خامنه‌ای به برکناری دولت اوست. تاکنون بسیاری از چهره‌های اصول‌گرا – نظیر محمدرضا باهنر و احمد توکلی – صراحتا گفته‌اند که تنها دلیل دوام دولت احمدی‌نژاد، حمایت‌های رهبر جمهوری اسلامی و تمایل او برای به پایان رسیدن مسالمت‌آمیز دولت دهم است. آیت‌الله خامنه‌ای در سال 88 تمامی تخم مرغ‌های خود را در سبد احمدی‌نژاد قرار داد و طبیعتا در شرایط فعلی، امکان برکناری احمدی‌نژاد را ندارد.
نشان دادن چراغ سبز به اصول‌گرایان برای طرح بحث عدم کفایت رییس دولت دهم، می‌تواند عرصه سیاسی کشور را چند ماه مانده به انتخابات دچار تشویش کند و از سوی دیگر در عرصه بین‌المللی نیز پیامی نخواهد داشت جز ناتوانی جمهوری اسلامی برای مهار و حل بحران‌ها.
احتمالا می‌توان حدس زد که لغو ناگهانی نشست‌های خبری احمدی‌نژاد و لاریجانی، با دستور آیت‌الله خامنه‌ای رخ داده است. می‌توان انتظار داشت که روسای قوا توبیخ شوند و شاید چند تن از نزدیکان احمدی‌نژاد که در قوه قضاییه پرونده دارند، برای زهر چشم گرفتن از او، محاکمه شوند. با این وجود یک نکته، غیرقابل انکار خواهد بود: احمدی‌نژاد بازی در زمینی را آغاز کرده که با توجه به روحیاتش، احتمال کمی دارد از آن بازنده خارج شود، مگر آن‌که رهبر جمهوری اسلامی تدبیری جدید برای مهار او اتخاذ کند.   

۱۳۹۱/۱۱/۱۴

نگاهی به نزاع میان آیت‌الله خامنه‌ای و محمود احمدی‌نژاد


پیش‌نوشت: این یادداشت برای سایت تهران‌ریویو نوشته و نخستین بار همان‌جا منتشر شده است. 



الف. نزاع میان آیت‌الله خامنه‌ای و محمود احمدی‌نژاد، در ماه‌های گذشته عیان‌تر از آن است که انکارشدنی باشد. حملات متقابل لفظی – و صد البته تلویحی – این دو به یکدیگر و نهادها و افراد زیردست، تلاش برای به هم زدن برنامه‌ها و ... در این مدت به وفور یافت می‌شود.
بسیاری از دموکراسی‌خواهان ایرانی، معتقدند که این درگیری، زمین بازی آن‌ها نیست و کمتر درباره آن اظهارنظر می‌کنند. این اظهارنظر شاید در نگاه نخست، صحیح به نظر بیاید، اما نباید فراموش کرد که این درگیری، در واقع شکافی است در سطوح بالای حاکمیت و تلاش برای گذار به دموکراسی، با استفاده‌ی درست از همین شکاف‌ها ممکن خواهد شد. پس علاوه بر رصد کردن این اتفاق‌ها به شکل دقیق، نباید از تاثیرگذاری – غیرمحسوس – بر این درگیری، چشم‌پوشی کرد. ضمن آن‌که تاثیر این درگیری و پیروزی احتمالی هر یک از دو طرف، تاثیرهای شگرفی بر صحنه‌ی سیاست ایران خواهد گذاشت که بلاشک باعث تغییر آرایش نیروهای سیاسی خواهد شد.
اما به راستی، اگر قرار باشد که در این درگیری، برای پیروزی یک شخص – و جریان پشت سر آن – دعا کنیم، باید به کدام سو متمایل شویم؟ غلبه کدام جریان، راه را برای پیروزی دموکراسی‌خواهان هموارتر خواهد کرد یا لااقل باعث آن خواهد شد که زمین بازی دموکراسی‌خواهی، مشخص‌تر و مانوس‌تر باشد؟
ب. برای آن‌که بتوان سود و زیان پیروزی هر یک از دو طرف در این درگیری را برای نیروهای دموکراسی‌خواه سنجید؛ علاوه بر ساختار قدرت در ایران باید به خاستگاه‌های طبقاتی،  نمایندگی کردن طبقات در هیات حاکمه، پرنسیب‌های سیاسی دو طرف و موارد این‌چنینی نیز توجه کرد.
در این‌جا قصد نداریم وارد بحثی تئوریک درباره شکل حاکمیت در ایران شویم و آن را با برچسب‌هایی چون توتالیتر، سلطانی، نظامی و ... توصیف کنیم. گرچه این بحث می‌تواند در جای خود مفید و برای شناخت مسیر، به کار آید. پیش‌فرض این نوشته آن است که در دوره زمام‌داری آیت‌الله خامنه‌ای، حاکمیت جمهوری‌اسلامی هرگز به طور کامل یک‌دست نبوده و همواره اختلاف‌های شدیدی در سطوح بالای حاکمیت وجود دارد.
آیت‌الله خامنه‌ای پس از شانزده سال همکاری با دو رییس‌جمهور - اکبر هاشمی‌رفسنجانی و سیدمحمد خاتمی – خود وارد عرصه شد و محمود احمدی‌نژاد را با امدادهای مختلف، به کاخ ریاست‎‌جمهوری رساند. به خصوص پس از انتخابات مناقشه‌برانگیز ریاست‌جمهوری در سال هشتاد و هشت، در قامت یک فعال سیاسی وارد عرصه شده و به عنوان یکی از طرفین بازی عمل می‌کند. همین مساله منجر به کاهش مشروعیت وی در میان طیفی از فعالان سیاسی شده است. آن‌چه که وی در نظر داشت، آن بود که فردی به عنوان رییس‌جمهور انتخاب شود که تنها مجری فرامین وی باشد. شاید به همین دلیل بود که وی برای دفاع از احمدی‌نژاد، تمام قد وارد میدان شد و آن‌چه که داشت، برای او خرج کرد. اما به نظر می‌رسد که تجربه‌ی احمدی‌نژاد، تجربه‌ای شکست خورده است.
چرایی ادامه حمایت رهبر جمهوری‌اسلامی از محمود احمدی‌نژاد برای آنان که پیگیرتر اخبار را دنبال می‌کنند، احتمالا مشخص و روشن است: آیت‌الله خامنه‌ای در این قمار، تمام دارایی‌های خود را وارد بازی کرده است و هرگونه عقب‌نشینی می‌تواند حکومت او را مورد تهدید قرار دهد. به خصوص این‌که خود وی بارها مستقیم و غیرمستقیم روحانیون سنتی منتقد احمدی‌نژاد را "بی‌بصیرت" خواند. در واقع ادامه حیات دولت احمدی‌نژاد تنها به مدد حمایت‌های آیت‌الله خامنه‌ای ممکن شده است. این نکته‌ای است که هم اصول‌گریان منتقد و مخالف احمدی‌نژاد – چون احمد توکلی و محمدرضا باهنر – بر آن تاکید دارند و هم نزدکیان رییس دولت دهم – هم‌چون غلام‌حسین الهام -.
گرچه تقریبا تمام سخنان منتقدان احمدی‌نژاد – حتی آن‌هایی که توسط رهبر جمهوری اسلامی در نماز جمعه معروف 29 خرداد 88 رد شده بود – اکنون توسط خود اصول‌گرایان بیان می‌شود: فساد مالی، ارائه آمارهای دروغین، سواستفاده‌های مالی، تفکرات خرافی و ... نکته طنزآمیز آن‌جاست که در سفر رهبر جمهوری اسلامی به قم یک سال پس از انتخابات مناقشه‌برانگیز ریاست‌جمهوری در سال 88، وی در پاسخ به انتقادهای اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، دلیل حمایت از احمدی‌نژاد را عدم تلاش وی برای ایجاد "حاکمیت دوگانه" و همچنین "موضع‌گیری‌های انقلابی در سفرهای خارجی" دانسته بود.
اما تنها چند ماه پس از بیان این سخنان، احمدی‌نژاد یازده روز خانه‌نشینی را به تمکین مقابل حکم رهبر جمهوری‌اسلامی برای ابقای وزیر اطلاعات، ترجیح داد، چندی بعد وزیر امورخارجه را در حین انجام ماموریت برکنار و تلاش کرد با گماردن معاونانی، سکان هدایت دیپلماسی کشور را به دست گیرد و به هر زبان، خواستار مذاکره با آمریکا شود.
پ. اگر قرار بر مقایسه‌ی ضرر و زیانی که در سال‌های گذشته بر جنبش دموکراسی‌خواهی ایران وارد آمده باشیم، بلاشک سهم بسیار بزرگی بر دوش سیدعلی خامنه‌ای خواهد بود. سیئات کارنامه‌ی حکم‌رانی رهبر جمهوری اسلامی کم نیست: قتل‌های روشنفکران، قتل اپوزیسیون خارج از کشور، مقاومت در برابر اصلاحات، دستور تعطیلی مطبوعات، دستور بازداشت منتقدان داخلی، استفاده از رانت امنیتی – نظامی برای بر سر کار آوردن احمدی‌نژاد و ابقای وی، دستور سرکوب اعتراض مردم در خیابان.
از سوی دیگر نباید شک کرد که پررنگ شدن اختلاف میان محمود احمدی‌نژاد و آیت‌الله خامنه‌ای – که باید اختلاف احمدی‌نژاد و اطرفیانش  با دیگر گروه‌های اصول‌گرا را نیز در همین دسته گنجاند – فضایی حداقلی برای تنفس نیروهای منتقد و دموکراسی‌خواه ایجاد خواهد کرد.
نیروهای منتقد و مخالف در برابر این درگیری، به دو دسته تقسیم شده‌اند: گروهی که بیشتر شامل اصلاح‌طلبان و منتقدان داخلی می‌شود. این گروه در تلاش‌ است تا با معرفی احمدی‌نژاد به عنوان مسوول تمام مشکلات و برنامه احتمالی وی برای تضعیف و کنار گذاشتن آیت‌الله خامنه‌ای، به رهبر جمهوری اسلامی نزدیک‌تر شود، حذف خود از عرصه سیاسی را به تعویق اندازد و تا حد ممکن راه اصلاحات از بالا را در پیش بگیرد.
دسته دوم اما بیشتر شامل طیف سرنگونی‌طلبان است. بدنه جوان برخی احزاب و جنبش سبز را نیز می‌توان در همین دسته جای داد. آن‌ها معتقدند که درگیری احمدی‌نژاد با حاکمیت جمهوری اسلامی، در نهایت منجر به تضعیف حاکمیت خواهد شد. آن‌ها احمدی‌نژاد و اطرافیانش – به خصوص رحیم‌مشایی – را دارای کارنامه‌ای پاک‌تر نسبت به بسیاری از دولت‌مردان جمهوری‌اسلامی می‌دانند و با توجه به سخنان مشایی و برخی موضع‌گیری‌های اخیر رییس دولت دهم، می‌پرسند که چرا نباید برخوردی مشابه هاشمی رفسنجانی، با احمدی‌نژاد داشت؟ کار تا آن‌جا بالا گرفته است که اکبر گنجی نیز تلویحا سخنان احمدی‌نژاد درباره لزوم رعایت حقوق‌بشر و آزادی مطبوعات را می‌ستاید و خواستار حمایت از وی در برابر "سلطان" می‌شود.
حمایت از هر کدام از این دو گروه برای روشنفکران و فعالان دموکراسی‌خواه که حداقل در افق نزدیک برنامه‌ای برای کسب پست و مقام ندارند، قاعدتا باید با توجه به شناخت آن‌ها از دو گروه و امکان رسیدن به سیستمی دموکراتیک از مسیر آنان باشد. این شناخت از راه موضع‌گیری‌ها، عملکرد، نماینده قشر یا طبقه‌ای بودن، نیروهای حامی درون حکومت و ... صورت می‌گیرد. سخن گفتن درباره رهبر جمهوری‌اسلامی، زاید است. مواضع و عملکرد او در این مدت برای همگان روشن شده و نیروهای سیاسی به شناختی نسبی از نحوه رفتار و کردار و عملکرد اودست یافته‌اند.
قاعدتا سخن بیشتر پیرامون محمود احمدی‌نژاد و اطرافیانش خواهد بود. آنانی که گویا ناگهان از ناکجا سر برآوردند و یک به یک قله‌های قدرت فتح را کردند.  نخستین ابهام درباره احمدی‌نژاد آن است که هیچ‌کس نمی‌تواند به طور واضح بگوید که او حافظ منافع کدام بخش، قشر یا طبقه در سیستم جمهوری اسلامی است. در هشت سال گذشته محمود احمدی‌نژاد هر بار متحد و تامین‌کننده قشری از طبقه حاکمان جمهوری اسلامی بوده، و پس از مدتی هم با آن درگیری پیدا کرده است. این مشخص نبودن وابستگی، معنا و مفهوم خاص خود را هم دارد: او به چیزی جز حفظ قدرت به هر شکل نمی‌اندیشد و در این راه می‌تواند با هر فرد و گروهی معامله و هر چیزی را قربانی کند. به طور مثال می‌توانید بنگرید به تفاوت میان شعارهای احمدی‌نژاد در سال 84 که دموکراسی را سیستم حکومتی مردودی می‌دانست و اکنون سخن از حقوق بشر بر زبان می‌راند، به اختلاف‌های بنیادی وی با هاشمی‌رفسنجانی و انتقاداتش از وی تا تلاش برای نزدیکی به رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام و از گله‌هایش پیرامون تعطیلی روزنامه‌ها و انتقاد از صادق لاریجانی بابت عدم حضور هیات منصفه در دادگاه مطبوعات تا حمایت همه‌جانبه‌اش از سعید مرتضوی. در واقع برای احمدی‌نژاد هر فرد و مفهومی، تنها وسیله‌ای است برای یک هدف: کسب و حفظ قدرت. دولت رییس‌جمهوری که قرار بود الگوی ساده زیستی باشد، اکنون تمامی رکوردهای فساد و سواستفاده مالی را جابه‌جا کرده است.
احمدی‌نژاد و اطرافیانش اگر قرار باشد براساس مواضع و عملکردشان در فاصله سال‌های 82 تا 84 سنجیده شوند، تنها می‌توانند به قشری متعلق باشند که کارل مارکس آن را "لمپن پرولتاریا" می‌نامید.
فراموش نکنیم آن‌چه در سیاست واجد اهمیت است و امکان گفت‌وگو، مذاکره و حتی مبارزه را فراهم می‌کند، پیش‌بینی‌پذیر بودن است. از این طریق است که می‌توان تاکتیک‌های مختلف را برگزید و برای رسیدن به هدف تلاش کرد. اما تنها نکته‌ی قابل پیش‌بینی درباره  احمدی‌نژاد آن است که وی غیرقابل پیش‌بینی است. روزی یارانش سخن از مکتب ایرانی در مقابل مکتب اسلام می‌گویند و دیگر روز بر گردن کوروش چفیه می‌اندازند. زمانی اجرای طابق النعل بالنعل دستورات اسلام را راه سعادت زنان می‌داند و دیگر روز دستور ورود آن‌ها به استادیوم را می‌دهد و ...
او گرچه از تعطیلی شرق انتقاد می‌کند، اما وزارت اطلاعات او ناگهان اقدام به بازداشت فله‌ای روزنامه‌نگاران می‌کند. خواستار رعایت قانون و حقوق‌بشر می‌شود، اما از سعید مرتضوی به هر شیوه قانونی و غیرقانونی حمایت می‌کند و ...
صرف موضع‌گیری و یا بیان سخنان کلی، نمی‌تواند و نباید باعث گمراهی شود. اگر به صرف موضع‌گیری قرار است که درباره افراد و حمایت از آن‌ها قضاوت کنیم، آن‌گاه باید ادعاهای آیت‌الله خامنه‌ای مبنی بر وجود "دموکراسی واقعی" در جمهوری اسلامی را نیز بپذیریم. واضح است که این سخنی است گزاف. نحوه عملکرد رهبر جمهوری اسلامی و نهادهای زیرمجموعه او به خوبی اثبات کننده این مساله است.